جمعه, آبان ۳۰, ۱۴۰۴

شعرهایی از فاطمه شاهنده

  گره دست‌هایمان باز شد جای انگشتت را از گونه‌هایم کندم حتی سایه عبورت را پاک کردم ولی تو داشتی در رگهای من می‌دویدی    *****   نمی‌خواهم پس بروم نمی‌خواهم پیش بیایم بگذار...

خواب تلخ شعری از هما حمزه پور

من زنی که از ارس بیرون زده‌ام و بر گرده‌ام هنوز داغی از قبایل عرب است و زمستان... با این همه سردیش تنها فصلیست که زمین را...

شعری از دکتر مريم اميرغلامی

می‌خواهم بروم بدوم تا آن سوی دشت آن جا كه عروسک‌های كودكی‌ام با وسواسی عجيب موهايشان را شانه می‌كنند بگذار پنجره‌های باز را ببندم يا نه !! چشم‌هايم را دهانم و گوش‌هايم را گِل بگيرم نكند عاشق...

شعری از امید صباغ‌نو

تا طاقت تو طاق شود، ناز می‌کند صبرت به سر که می‌رسد آغاز می‌کند عشق است و لحظه‌ای که گرفتار او شوی کار شراب کهنه‌ی شیراز می‌کند! جسمم...

شعری از محمد سلمانی

هميشه ماه خودت باش و آفتاب خودت بتاب بر دل هر کس به انتخاب خودت به هر کسي نه به اندازه‌اي که لايق نيست بتاب بر همه،...

شعری از سولماز نصرآبادی

نیشکر دوستت دارم و دارم دوستت تنها گزاره گزاره‌ای تنها/ که جهان را دل نمی‌زند انگشت می‌زند به نسخه یک عمر می‌توان سخن از زلف یار زد دل می‌برد از...

شعری از قاسم آهنین جان

هجوم شبنم است وز مهریر خنکای گیسوی تو در خونم که جار میکشد پس پنجره کنار دریا فانوسها که خامش شوند مسافرم ویرانه را به وقت که دریابی به وقت که خونم بر آینه در...