آغازه
در دوره مشروطه وعصر بیداری که دوره ظهور چهرههایی درخشان و پر تعداد در ادب فارسی است، نام میرزاده عشقی جزء معدود نامهایی است که همواره بر پیشانی ادبیات وسیاست آن دوره دیده میشود. و منظومه رستاخیز شهریاران ایران همیشه جزء معروفترین آثار آن دوره از تاریخ ادبیات به شمار میرود. سعی نگارنده در گام اول این نوشتار ارائه اطلاعاتی در مورد میرزاده عشقی و اثر او و در گام دوم ارائه تحلیلی موجز و مختصر و در عین حال مفید از این منظومه بوده است.
گام اول
سید محمد رضا کردستانی معروف به میرزاده عشقی در سال ۱۳۱۳ه.ق در همدان متولد شد. از کودکی علاوه بر محکم کردن پایه ادبیات فارسی به آموختن زبان فرانسه و مترجمی پرداخت. کارهای او انواع مختلفی از روزنامه نگاری، شعر، تئاتر و موسیقی را شامل میشود. عشقی از شاعرانی بود که از مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه آگاهی داشت و آنها را در شعرش منعکس میکرد.روزنامه قرن بیستم که عشقی در سال ۱۳۳۹ه.ق دایر کرد. بی پرواترین نشریه زمان خود بود. که سهمی به سزا در آگاه سازی جامعه و زمینه سازی برای تحولی نو در ادبیات داشت. چنانچه منظومه افسانه نیما یوشیج که سنگ بنای شعرنو شمرده میشود اول بار توسط عشقی و روزنامه قرن بیستم منتشر شد. میرزاده عشقی در پی فعالیت های سیاسی اش که پیشتر چندین بار به توقیف روزنامه اش منجر شده و چندین سفر اجباری را به کشور های همسایه برایش به ارمغان آورده بود سرانجام در شامگاه ۱۲ تیر ماه ۱۳۰۳ ه.ش توسط دوتن ناشناس در منزل مسکونی اش به قتل رسید. در حالی که بیش از سی سال عمر نکرده بود. بیشترین احتمال درباره منبع قتل مرموز او مخالفت وی با جمهوری خواهی رضا خان، نخست وزیر آن زمان است. و گویا به دستور رضاخان این قتل انجام شده است.
درباره شعر عشقی آرای موافق و مخالف بسیار است. عدهای بانظر به مضامین عمده دیوان او که از دایره مضامین مرسوم عصر بیداری و مشروطه چون:وطن و آزادی و قانون خواهی و فراتر نمیرود.شعر او را چندان قابل توجه نمیدانند. اما عده ای دیگر عشقی را پیشوای سنت شکنی در ادبیات فارسی میدانند. این نظر گویا براساس مهم ترین آثار عشقی یعنی:سه تابلو مریم با ایده آل وهمین منظومه رستاخیز مطرح شده، دکتر محمد رضاشفیعی کدکنی درکتاب:ادوار شعر فارسی از مشروطیت تاسقوط سلطنت، در میان تمام شاعران عصر بیداری تنها تخيلات شعری میرزاده عشقی را قابل اعتنا میداند. نیما پدر شعرنو در وصف او گفته:عشقی، فقط شاعر این دوره بود. اگر میماند ونقائص اش را برطرف میکرد.
گفتیم که: عشقی درگیر ودارهای سیاسی سفرهایی به کشورهای همسایه داشت. استانبول در آن زمان مرکزی برای آزادی خواهان ایرانی بود. وعشقی هم اولین آثار شعری اش را در استانبول منتشر کرد.هنگامی که عشقی در سال ۱۳۳۴ه.ق از راه عراق به ترکیه میرفت ، در سر راه بغداد به موصل گذارش به ویرانه های ایوان مدائن یا طاق کسری که زمانی بزرگترین کاخ شاهان ساسانی بود افتاد.وقتی به استانبول رسید حاصل آن، شرایش منظومه رستاخیز شهریاران ایران بود. عشقی که در استانبول با شیوه های کار صحنه ای و موزیکال آشنا شده بود. رستاخیز را طبق همین تجربیات سروده نام اپرا بر آن نهاد.
اپرا نمایشی صحنه ای است که موسیقی در آن نقش اصلی را دارد. همین است که آن را با نمایش صرف متمایز میکند. در واقع در اپرا نمایش و موسیقی هر کدام تاثیری ۵۰ درصدی دارند. وسازنده اپرا باید هم بر موسیقی و هم بر نمایش تسلط کامل داشته باشد. بر اساس این توضیح رستاخیز بایک اپرای واقعی تفاوت بسیار دارد. و بیشتر یک درام موزیکال به حساب می آید تا یک اپرا، اما اولین گام در سرودن یک اپرای ایرانی است. هر بند از منظومه دارای وزن ها وقوالب شعری متفاوت با دیگر بند هاست که عشقی نوع موسیقی هر یک را مشخص کرده و این نشان از آشنایی او با دستگاه های موسیقی ایرانی دارد.
درام موزیکال رستاخیز شهریاران ایران در طول زمان بارها روی صحنه رفته و علی رغم ضعف های غیر قابل انکار وزنی و مفهومی توفیقی فوق العاده در بین مردم یافته است. حتی در یکی از اجرا های آن ملوک ضرابی خواننده سنتی سالیان دور ایران نقش شیرین را بر عهده داشته است.
نکته دیگری که درباره منظومه رستاخیز سزاوار یاد کردن است . قرار گرفتن آن در رده آثار اندرز گونه ادبیات فارسی است. و این موضوع زمانی جالب میشود که بدانیم این منظومه درباره ایوان مدائن است که پرداختن به آن در تاریخ ادبیات سابقه ای طولانی دارد. نخستین کسی که وصف ایوان مدائن را در شعرش آورده. بحتری سوری شاعر بزرگ عرب است ، که هنگام گذر از آنجا قصیده سترگ سروده است:
حضرت رحلی الهموم فوجهت أني أبيض المدائن عنسي
أتسلى عن الحظوظ و آسي المحل من آل ساسان درسي
معنی:غمها به درون بار سفرم راه یافت.از این رو شترم را به سوی کاخ سفید مدائن روانه ساختم. تابادیدن جایگاه فرسوده ساسانیان غمگین شوم. وغم بهره های از دست رفته ام را فراموش کنم.
حکیم خیام نیشابوری نیز در رباعی های بسیاری به این مورد اشاره کرده است. از آن جمله است:
آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو بر درگه ان شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگرهاش فاخته ای بنشسته همی گفت که کوکو کوکو
وبالاخره خاقانی شروانی معروفترین اثر را در این زمینه سروده است. قصیده ای به مطلع:
هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان ایوان مدائن را آئينه عبرت دان
بیشک میرزاده عشقی هنگام دیدن ایوان مدائن همان درد وسوزی را در قلبش احساس کرده که این شاعران بزرگ پیشتر احساس کرده اند. حاصل این درد منظومه رستاخیز بوده است. چنانکه خود در عبارتی که بر آغاز منظومه جای داده میگوید: این اپرای رستاخیز ، نشانه دانه های اشکی است که بر روی کاغذ به عزای مخروبه های نیاکان بدبخت ریختهام.
گام دوم
عشقی که بند اول را با مثنوی آغاز میکند:
این در و دیوار دربار خراب چیست یارب وین ستون بی حساب؟
زین سفر گر جان بدر بردم دگر شرط کردم ناوم نام سفر
گرچه حال از دیدن این بارگاه شد فراموشم تمام رنج راه
این بود گهواره ساسانیان به نگه تاریخی ایرانیان
قدرت علمش چنان آباد کرد ضعف وجهلش اینچنین بر باد کرد
و برای بند دوم غزلی میگوید به مطلع:
از دلم دست بدارید که خون می ریزد قطره قطره دلم از دیده برون میریزد
عشقی خود از شخصیت های این درام است. پس از این دو بند وبیان حالات درونی خود و مقدمه چینی، در بند سوم، عشقی را که در کنار این بنا نشسته خواب فرا میگیرد.ودر عالم رویا میبیند: خسرو دخت، شاهدخت ساسانی از خاک همان بارگاه سر به در آورده اظهار تأسف میکند:
دیشب که مرا فکر وطن در نظر آمد دیدم که زنی با کفن از قبر در آمد
سر از خاک بدر کرد به اطراف نظر کرده
ناگهان چه گویم که چون شد ؟ ناله ای از درونش برون شد
پس از خسرو دخت چند تن از شاهان هخامنشی و ساسانی وسپس ملکه شیرین به همسر خسرو پرویز از گوشه و کنار کاخ مدائن تجلی و ابراز تاسف میکنند. وشیرین میگوید:
من عروس ایرانم عروس انو شیر وانم
من ملکه این سامانم کو آن زینت و زیور من
این قبر ساسانیان است مزار انوشیروان است
لشگرگه عالم گیران است خاک درگهش افسر من
***
چون شیرین ناله های خود را در نغمه های شیرین به پایان میبرد. آن شخصیت های بزرگ که سر از خاک به در کرده بودند. همگی به روان زرتشت درود فرستاده از او یاد میکنند.در این وقت شبحی از روان زرتشت به چشم می آید که از غفلت مردم بیان درد و دریغ میکند و از این که سه اندرز اصلی او نپندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک را چنان که باید به کار نبسته اند گلایه میکند.زرتشت خطاب به شرقپان میگوید:
ای گروه پاک مشرق هند و ایران ترک و چین برسر مشرق زمین شد جنگ در مغرب زمین
در اروپا آسیا را لقمه ای پنداشتند هر یک اندر خوردنش چنگال ها افراشتند
بی خبر کاخر نگنجد کوه در حلقوم کاه گر که این لقمه فرو بردند روی من سیاه
تا نخواید شرق کی مغرب بر آید آفتاب غرب را بیداری آنگه شد که شرقی شد به خواب
دارم امید آنکه گر شرقی بیابد اقتدار از پی آسایش خلق اقتدار آید به کار
***
پس از آنکه عشقی عقایدش را از زبان زرتشت بیان میکند برای پایان بندی به ترسیم آینده میپردازد. با اشاره زرتشت گهواره زیبا و مجللی ، مزین به پرچم ایران از سقف بارگاه کسری همچون خورشید که سر از افق به در می آورد جلوه میکند.و آن رهبر ایرانی چنین مژده نجات میدهد:
در همین گهواره خفته نطفه آیندگان نطفه این مردگانی را که بینی زندگان
از همین گهواره تا چند دگر فرزند چند سر بر آرد سربه سر ایران از ایشان سر بلند
بد از این اقبال ایران را دگر افسوس نیست لکه ای در سر نوشت کشور سیروس نیست
من ابر اهریمن ایرانیان غالب شدم حافظ ایران بود یزدان ومن غایب شدم
منابع
۱. یاحقی-محمدجعفر-تاریخ ادبیات ایران ۲
۲. پهلوان-کیوان رضاشاه از الاشتر تا الاشت
3.امامی-نصرالله ارمغان صبح (برگزیده قصايد خاقانی شروانی)
۴.نصیری فرحبیب الله سرگذشت سرود و ترانه سرایی در ایران
۵.شفیعی کدکنی محمد رضا- تاریخ ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا کودتا
علنگرودی-شمس-تاریخ تحلیلی شعرنو(جلد ۱)
علی احمدیراد