نیشکر
دوستت دارم و دارم دوستت
تنها گزاره
گزارهای تنها/ که جهان را
دل نمیزند
انگشت میزند به نسخه یک عمر میتوان سخن از زلف یار زد
دل میبرد از تاک
از تا تا ر
از ر تا ز
دستپاچه می کند ساقه برای گل دادن/ بوسه برای لب دادن
اندکی از خودت بریز در این گزاره
تا جهان سر بگذارد به نافله
بگذارد سر برود راه شیری
و سیاه چالهها/
دور بشوند از نافشان هی
اندکی تنها اندکی از خودت
در اضطراب استکانم بریز
بیقراری دوری دارد
کاتورهای و کار
ریخته در سر در گمی سیگار
سولماز نصرآبادی