از دوران کودکی به یاد دارم که پیرمردها در روزهای گرم تابستان در چایخانهها مینشستند و بحثهای طولانی میکردند. همهشان پاپاق (کلاه سنتی) بر سر داشتند و مهرههای نگرانی در دست. همیشه از خودم میپرسیدم: مگر سرشان گرم نیست؟ چرا هیچگاه بدون پاپاق نیستند؟ بعدها فهمیدم که این سربند برای مردان آذربایجانی معنایی ویژه دارد و هنوز هم دارد.
مرد بدون پاپاق، مرد نیست
آیا فیلم قدیمی آذربایجانی «قورخما، مِن سنینلیِم» («نترس، من با تو هستم») را دیدهاید؟ داستانی که بر اساس وقایع قرن نوزدهم و بیستم ساخته شده است. در یکی از صحنهها، نگرش عمیق مرد آذربایجانی نسبت به پاپاق به زیبایی نشان داده میشود. دو هنرمند سیرک، سان سانیچ روسی و رستم آذربایجانی، پس از شنیدن خبر بیماری مادربزرگ رستم، به روستای زادگاه او میآیند. با وجود ورود نوآوریهای قرن بیستم، کوهستانیها هنوز با آداب و رسوم سنتی خود زندگی میکنند.
در تئاتری که نمایش «لیلی و مجنون» اجرا میشود، سان سانیچ از یک مرد محلی به نام جعفر میخواهد پاپاقش را بردارد. جعفر که جوان و پرتلاش است، درخواست را رد میکند و هنگامی که سان سانیچ خودش کلاه را از سر جعفر برمیدارد، تقریباً درگیری رخ میدهد. اما رسم مهماننوازی جعفر را کنترل میکند تا انتقام را به آینده بسپارد. چرا چنین اهمیت دارد؟ چون پاپاق نماد عزت و افتخار مرد آذربایجانی است. برداشتن پاپاق توهین بزرگی محسوب میشود؛ اگر پاپاق دزدیده شود، صاحب آن میداند که دشمن دارد و منتظر حمله است. ضربالمثل آذربایجانی میگوید: «مرد بدون پاپاقش، مرد نیست.»
نسل به نسل
نجات و رامیل فرضعلیاف دو برادری هستند که در مرکز باکو مغازهای کوچک دارند و پاپاق میفروشند. امروزه فروشگاههای کمی در باکو این کلاهها را عرضه میکنند، اما مغازه آنها یکی از معدود مکانهایی است که این هنر را نسل به نسل حفظ کرده است. این دو مهارت را از پدربزرگشان ناظم آموختهاند، که خود پدری استاد در این حرفه بوده است. نجات میگوید از ۱۵ سالگی پاپاق میدوزد و از انتخاب این حرفه پشیمان نیست.
او میگوید: «این کار را دوست دارم چون شغل پدربزرگم است و باید به فرزندانم هم منتقل شود. در باکو افراد کمی هستند که پاپاق بسازند. پدربزرگم هرگز مرا نخواهد بخشید اگر این حرفه را رها کنم.» در ابتدا همکلاسیهایش این حرفه را جدی نمیگرفتند، اما حالا نگرش آنها تغییر کرده است. این تنها هنر پدربزرگ نیست، بلکه کسب و کاری سودآور هم هست که از نوجوانی درآمدزا است.
نجات در حال نگه داشتن پشم برهای سه روزه است که میخواهد با آن پاپاق دیگری بسازد. این کلاه قهوهای طلایی برای مشتری بسیار محترمی دوخته میشود. این پاپاق معمولاً توسط مردان معتبر پوشیده میشود و با عزت و آبرو پیوند دارد. او میگوید حفظ شکل و کیفیت پاپاق برای مردان آذربایجانی به اندازه حفظ آبرو اهمیت دارد و نحوه برخورد فرد با پاپاق، بازتاب ارزشهای درونی اوست.
بیگ، بایارکا و چوبان
انواع مختلفی از پاپاق وجود دارد. محبوبترین نوع، پاپاق سنتی «بیگ» است که توسط ریشسفیدان (آغساگالها)، رهبران مذهبی و جوانان در مراسم عروسی و جشنها پوشیده میشود. این کلاه نباید بیش از ۱۱ سانتیمتر ارتفاع داشته باشد. نوع دوم، «بایارکا» است که دارای گوشبند بوده و اغلب توسط ژنرالهای نظامی استفاده میشود. نوع سوم، «چوبان» نام دارد که توسط چوپانها پوشیده میشود و ساختار متفاوتی دارد. این نوع کلاه سر را در برابر باد و برف هنگام چراندن گوسفندان در کوهستان محافظت میکند. «چوبان» در زبان آذربایجانی به معنای «چوپان» است. گردشگران خارجی بیشتر این نوع پاپاق را به عنوان سوغاتی میخرند تا برای پوشیدن.
انواع دیگری نیز وجود دارد مانند «سید» (مربوط به خانوادههای مقدس)، «حاجی» (کسی که به زیارت مکه رفته است) و «موتال» (نوعی کلاه خاص چوپانان).
ویژگی خاص پاپاق
ویژگی اصلی پاپاق، استفاده از پشم گوسفند است که نباید بیش از سه روز از تولد بره گذشته باشد. پشم تازه و نرم، باعث میشود کلاه شکل و کیفیت مناسب را داشته باشد. اگر پشم گوسفند کهنه باشد، پاپاق کیفیت لازم را نخواهد داشت. نوعهای «بیگ» و «بایارکا» باید از پشم گوسفند کمتر از سه روز ساخته شوند، در حالی که «چوبان» از پشم گوسفند مسنتر ولی بلند و پفدار ساخته میشود.
نجات میگوید: «پاپاق تنها یک لباس نیست، بلکه چیزی است که ما را قوی و مردانه نگه میدارد.»
بازگشت به ریشهها
نجات، مانند دیگر مردان جوان، مد روز را دنبال میکند، اما همیشه پاپاق «بیگ» خود را در کمد دارد و در مناسبتهای خاص میپوشد. او معتقد است که نگرشها در سالهای اخیر تغییر کرده و مردان ریشههای خود را فراموش میکنند، اما پاپاق همیشه نمادی از هویت آنها باقی خواهد ماند.
مشتریان جوان بیشتری برای خرید پاپاق به مغازه برادران فرضعلیاف میآیند. پیش از این، فقط آغساگالها و ژنرالها پاپاق میخواستند، اما حالا جوانان در مراسم عروسی و تشییع جنازه نیز آن را میپوشند.
تورال مرادوف، که در مغازه برادران کار میکند، معتقد است که عشق به پاپاق باید از کودکی شکل بگیرد: «وقتی مردی را با پاپاق میبینم، پر از احترام میشوم. این یعنی او پدر و پدربزرگ خوبی است و مهمتر از همه، مرد است. خوشحالم که جوانانی این صفات را از نسل قدیمیتر یاد میگیرند. این یعنی بازگشت به ریشهها.»
پاپاق در فرهنگ عامه
تشخیص یک مرد واقعی از طریق پاپاقش یک راز است که تورال میگوید: «این به نحوه رفتار مرد با پاپاقش بستگی دارد. اگر آن را هرجایی و به هر شکلی بگذارد، یعنی به آبروی خودش هم بیتوجه است. پاپاق نباید وارونه قرار گیرد؛ هیچ مردی اجازه نمیدهد آبرویش لگدمال شود.»
در فیلم کلاسیک آذربایجانی «او اولماسین، بو اولسون» («اگر این یکی نه، آن یکی») شخصیت مشدی عباد با نحوه قرار دادن پاپاق، منطقه سکونتش را نشان میدهد و با طنز میگوید: «اگر آن را به یک طرف بگذارم، شبیه مردی از باکو میشوم؛ اگر روی پیشانی بکشم، شبیه بارون پنبه از قرهباغ؛ اگر پشت سر بگذارم، فکر میکنند قماربازم از گنجه؛ و اگر مستقیم بپوشم، شبیه آدمی از شماخی. بهتر است بدون آن بروم؛ شاید فکر کنند مردی تحصیلکردهام.»
پاپاق در طنز
اورخان فکرت اوغلو، طنزپرداز آذربایجانی، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی فیلم «پاپاق» را ساخت که به چالشهای هویتی مردم میپردازد. او پاپاق را نمادی در طنزش میداند و معتقد است که ذات و اخلاق درونی هر فرد مهمتر از ظاهر است.
پاپاق از نگاه کودکی
از دوران کودکی، جملهای از همسایهمان اصلان کیشی در ذهنم مانده که میگفت: «پاپاق را کنار خود بگذار و خوب فکر کن.» این جمله اکنون برایم حکمت عمیقی دارد. پاپاق نماد خودِ انسان است؛ دشمن خود نباش و با دیدی باز به خود نگاه کن تا تصمیم درست بگیری.
( این مقدمه تخلیص و ویرایشی از چند متن منتشر شده در منابع انگلیسی است و به عنوان مدخلی برای این مصاحبه – گزارش خبرگزاری ایرنا در نظر گرفته شده است . منابع ویکیپدیا و مقاله جیران بایراموا در سایت ویژینز آف آذربایجان به سال ۲۰۱۲ می باشد )
کاربرد کلاه به عنوان جزیی جداییناپذیر از لباس، شاید به اندازه تاریخ زندگی بشر در اردبیل قدمت داشت ولی در گذر زمان دیگر نه از مردانی که کلاه شاپو بر حشمت آنها میافزود، خبری هست و نه راسته کلاهدوزان بازار تاریخی این شهر رونق سابق را دارد، گویا سرهای صنعتگران این رشته بیکلاه مانده است.
به گزارش ایرنا، در سنگ نگارهها نیز هیچ مردی بدون کلاه مشاهده نمیشود و کلاه به ویژه نزد مردان در ایران از دیرباز به معنای حشمت ، جاه و رفعت صاحب آن بوده است.
کلاه به سر داشتن بر احترام فرد میافزوده و کلاهداری الزاماتی داشته است و صاحب آن، ناخواسته پارهای آداب را در اجتماع رعایت میکرده است. حافظ میفرماید: نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست / کلاهداری و آیین سروری داند.
در فرهنگ عامه مردم آذربایجان و اردبیل، فردی که کلاه بر سر داشته، باید حرمت کلاه را مراعات میکرد؛ به قول استاد شهریار که در مصرعی از غزل شیرین “بلالی باش” میفرماید: “بؤرکو باشا قویان گرک بؤرکونه ده بیر یاراشا” یعنی کسی که کلاه بر سر میگذارد باید شایستگی آن را هم داشته باشد.
نوع پوشش و تمیزی البسه از دیرباز نزد ایرانیان از اهمیت برخوردار بوده و مردم به ظرائف و دقایق لباس و به ویژه به کلاه یکدیگر توجه و تامل داشتهاند.
فیض کاشانی میگوید: “یکدیگر را عیب میجویند خلقان در لباس / ور نباشد عیب بشمارند خلقان در لباس!” یعنی افراد عیبجو به دنبال خردهگیری از دیگران هستند اما اگر در خلق و خوی دیگران عیبی و ایرادی نیابند، به عیبجویی از لباس دیگران میپردازند.
در مناطق سردسیری نظیر اردبیل، شاید کاربرد کلاه به سرمای استخوانسوز سبلان و اهمیت محافظت از سر به منزله جایگاه تفکر و اندیشه برمیگردد.
رونق خرید و فروش کلاه در سدههای قبل در اردبیل به حدی بوده که کلاهدوزی به مثابه حرفه و صنعتی مشخص شناخته میشده و وجود راسته کلاهدوزان (بورکچی بازار) در بازار سنتی و تاریخی اردبیل مؤید این نکته است.
نویسنده و پژوهشگر فرهنگ و ادبیات اردبیل میگوید: کلاه و کلاهداری و منزلتی که از کلاه عاید صاحب آن میشده ، در فرهنگ عامه مردم استانهای آذربایجان و اردبیل، گاه به صورت ضربالمثلهایی بر زبانها جاری میشود. به عنوان مثال؛
“باشون ساغ اؤلسون بؤرک تاپیلار” یعنی سرت به سلامت، کلاه پیدا میشود
“بؤرک ایستی سویوغا دگیل” یعنی کلاه برای سرما یا گرما نیست
“پاپاغیمیز گؤنده یاندی” یعنی کلاهمان زیر آفتاب سوخت
“پاپاغؤز بؤش قالماسین” یعنی کلاهتان خالی نماند و به اصطلاح، بی سر نباشید.
وحید ضیایی افزود: هدف از کلاه به سر داشتن، صرفا محافظت از سرما یا گرما نبوده بلکه در آذربایجان و به خصوص در اردبیل نداشتن کلاه، نوعی بیادبی محسوب میشده است و سری که کلاه نداشته، در حقیقت حرمت نداشته است.
وی درباره انواع و اشکال کلاه در اردبیل اظهار کرد: قدیمیترین شکل کلاه در اردبیل که از پارچههای کهنه ساخته شده و اغلب توسط عشایر زحمتکش منطقه استفاده میشده، کلاه “تاساکی” نام داشته و برگرفته از کلاههای زمان شیخ صفیالدین اردبیلی بوده است.
او گفت: “تاساکی” بیش از هزار سال پیش در عکسها و اسناد تاریخی اردبیل دیده میشود، اما از ۵۰ سال قبل دیگر استفاده نمیشود و در نمونهای از عکسهای دراویش اردبیل در دهه چهل و پنجاه شمسی استفاده از این کلاهها شاید از جنبه انتساب به متصوفه دیده میشود.
مبدع و مدرس ادبیات خلاق در اردبیل ادامه داد: نوع دیگر کلاه در اردبیل قدیم، “باشلیق” بوده که از قدیمیترین انواع کلاههای رایج بوده و به گنبد شباهت داشته و بدون آستری بوده و به طور معمول از پشم حیوانات درست میشده است.
ضیایی گفت: عموم مردم در دوره قاجار از این کلاه استفاده میکردند و نظامیان و خانوادههای قاجاری، در وسط کلاه باشلیق خود، نشانی به شکل “شیرخورشید” یا “بته جقه” داشتهاند.
به گفته او ، در حال حاضر بین قشقایی های استان فارس با اندکی تغییراتی از همین نوع کلاه استفاده میشود، که به آن “دو گوشی” میگویند و کلاه نمدی قوم بختیاری نیز از شکل آن الهام میگیرد؛ با این تفاوت که باشلیقها استوار و ایستاده هستند اما کلاه ترکهای حوالی شیراز، خیلی نرم بر سر مینشیند.
نویسنده و پژوهشگر فرهنگ و ادبیات اردبیل اظهار کرد: کلاههای شهری استفاده شده در سده اخیر در اردبیل شامل دو نوع میباشد، یکی کلاه “کرکری” و دیگری کلاه “وُستوری (Vostory”).
ضیایی اضافه کرد: کلاه کرکری، استوانهای شکل با شفت فرو رفته از جنس پوست بره (قره گل) در رنگهای مشکی و قهوهای و جو گندمی (چال) بوده است ، این کلاه در فارسی به کلاه امیری مشهور است، با این تفاوت که امیری، کلاهی به طور کامل استوانهای است، اما در کلاه کرکری، قطر بالا به اندازه دو سانتیمتر بزرگتر از پایه است.
وی ادامه داد: تفاوت آن با کلاه ترکمنی، کممو بودن آن است و در کلاه ترکمنی، قطر بالای کلاه، پنج سانتیمتر از قطر پایینی بیشتر است و تصاویر بر جای مانده از اعیان و اهالی فرهنگ اردبیل بیشتر با این نوع کلاه است.
تنها کلاهدوز باقیمانده از صنعتگران و تولیدکنندگان کلاه در اردبیل نیز گفت: نوع دیگر کلاه در اردبیل و آذربایجان کلاه ترکمنی “تلپک: Telpek” بوده که از پوست بره یا از نژاد قره گل دوخته میشد و از انواع کلاههای شهری دیگر اردبیل که امروزه به “کلاه بازاریها” معروف است نوعی کلاه وستوری به عنوان نماد کلاههای اردبیل است.
استاد لطفعلی مقدم افزود: شباهت کلاه وستوری به کلاه افغانیها در شکل نوک تیز آن در کلاه افغانی است، در حالی که در کلاه وستوری اردبیلی، استوانه بالای آن تا حدودی حفظ میشود؛ این کلاه در رنگهای قهوه ای، مشکی و جو گندمی بوده و از کلاههای پر استفاده ایام سرد اردبیل محسوب میشد.
او ادامه داد: تنوع کلاههای استفاده شده از دهه ۴۰ به بعد با ورود سبکهای غربی بیشتر میشود، به طوری که “کلاه کپی” با طرز دوختهای (چهار ترک، سه ترک، ۶ ترک و هشت ترک) جزو کلاههای مورد استقبال جوانترها میشود.
وی تصریح کرد: کلاه اسکی، کلاه “بِرِه: Beret” کلاه “پیکی بلایندرز” مد شده در دهه ۸۰ آمریکا توسط کارگران و کلاه مشهور به روسی از پوست حیوانات از این نوع کلاهها میباشند که کنار کلاههای رسمی توسط هنرمندان اردبیلی تولید میشد.
به گفته او ، کلاه “شاپو” نیز از کلاههای اعیان اردبیل محسوب میشد که به خاطر طرز خاص تولید و قالبگیری آن، امکان تولید در اردبیل را نداشت و استفادهکنندگان، جنس اصل خارجی آن را تهیه میکردند.
علیرضا دباغ عبداللهی از کارشناسان صنایع دستی و مستندنگار صنعت کلاهدوزی در اردبیل با اشاره به این که تهیه کلاه پوستی به طور تقریبی پنج روز به طول میانجامد، افزود: از جمله مراحل تهیه کلاه پوستی میتوان به آماده شدن پوست در دو روز ، خشک شدن لایی سریش خورده در داخل قالب ثابت و به وجود آمدن حالت اولیه کلاه در یک روز ، دوخت پوست ، آستری ، لایی و سفیه و قرار دادن کلاه آماده در داخل قالب به مدت ۲ روز اشاره کرد.
او معتقد است که حرفه کلاهدوزی متاسفانه رو به فراموشی است و نبود تقاضا، تولید آن را از رونق سابق انداخته و کلاهدوزی را به خاطرهها تبدیل کرده است.
ضیایی نویسنده و پژوهشگر فرهنگ و ادبیات اردبیل نیز گفت: از هنرمندان کلاهدوز اردبیلی میتوان مرحومین شیرمحمدی، صفر جعفرزاده و ناصری را نام برد و اکنون فقط استاد لطفعلی مقدم و فرزندش جواد که عصای دست او در این حرفه است، تنها کلاهدوزان باقیمانده از نسلهای هنرمند پیشین به این صنعت مشغول هستند.
هنوز در بازار تاریخی اردبیل از ورودی بازار زرگران از روبروی مصلا، کلاهدوزی هنرمند در داخل مغازهای کلاهدوزی میکند و هنگام ورود به مغازه یا حجره او انگار در تاریخ قدیم اردبیل قدم میگذارید.
کلاه حرفه کلاهدوزی، پس معرکه است و از این پس کلاهدوزی را در کتابها و فیلمها خواهیم دید و وحید ضیایی حاصل تحقیقات خود درباره فرهنگ دیرپای اردبیل را در قالب کتابی با عنوان «اردبیلیها؛ آرماننامه رفتارها و آیینهای مدنی مردم اردبیل برای یک شهروند ایدهآل از گذشته تا آینده» زیر چاپ دارد، در یکی از مداخل آن به طور مفصل به پوشش اردبیلیها پرداخته است.
وی افزود: این مجموعه شامل ۱۰۵ مدخل از رفتارهای مغفول و مدنی مرد نجیب اردبیل است و طی ساعتها مصاحبه، گفت و گو و بازنمایی خاطرات خانوادگی بسیاری از خاندان اصیل این دیار حاصل شده و به فرهنگ، تاریخ، جغرافیا و آداب و سنن رایج و رنگ باخته میپردازد.
اردبیل، مرکز استان تاریخی و مرزی اردبیل در شمال غرب ایران واقع شده است و در این استان بیش از ۳۰ هزار هنرمند در صنایع دستی متنوع نظیر چرم و ملیله اردبیل ، معرق نمین ، مرصع سنگ و معرق سنگ خلخال ، گلیم عنبران ، جاجیم بافی، قالی بافی ، پالاز بافی ، ورنی بافی ، تراش شیشه ، مسند بافی ، سفالگری ، چاقو سازی ، قلم زنی و کاشی معرق فعالیت میکنند.