یادداشتی از سالار امانی دربارهء اینکه چرا پیاده روی و سکوت در زمانهء هیاهو آنطور که کاگه میخواست نشد
تبلیغات زیادی برای پیاده روی و سکوت در زمانهء هیاهوی ، ارلینگ کاگه که ششمین کتاب از مجموعهء خرد و حکمت زندگی انتشارات گمان است ، میشد. همین تبلیغات هم باعث شد تا کتاب را بخرم. احساس میکنم سر خواندن این صد و نود و هشت صفحه (نسخهء الکترونیکی – طاقچه) از من کلاهبرداری شده است. صد و نود و هشت صفحهای که کاگه از موسسه انتشارات خودش منتشر کرده است. همان انتشاراتی که ایدهء تاسیسش هنگام ظرف شستن به ذهنش رسیده است ، چون سکوت برقرار بوده است.
چیزی که در این تبلیغات دیده نمیشد محتوای کتاب بود. هیچ کجا معلوم نبود که اصلاً این کتاب میخواهد چه چیزی به ما بگوید به غیر از نسخهء نمونه طاقچه که مقدمهء کتاب بود. کاگه در مقدمه میگوید که میخواهد به ما بگوید چرا پیاده روی و سکوت مهم است. آدم طبیعتاً بعد از خواندن مقدمهء کتاب انتظار چیز بیشتری از خاطرات نویسنده را دارد که در کدام ماه سال چند در کدام کنفرانس هجده دقیقه در مورد سکوت صحبت کرده که یک سوم این زمان را سکوت اختیار کرده است. چیزی که بشود به آن خردو حکمت گفت و مسلماً آدم را به سکوت و پیاده روی ترغیب کند ، نه خاطرات جهانگردی آقای کاگه که قطب جنوب را در سکوت پیموده ، چون تنها بوده است. سادهتر بگویم علاقهء کاگه به سکوت چیزی ندارد که بشود به آن خرد و حکمت زندگی گفت و آن را کتاب کرد. خاطرات کاگه چیزی نیست که در مقدمه تبلیغش را میکرد و دعوت میکرد به خواندن این کتاب.
باشد شهرها شلوغ و زمانه، زمانهئ هیاهو! تا اینجا قبول ولی چرا به جای اینکه بخواهد کل دنیا را خاموش کند چون نمیتواند تمرکز کند و آرامش داشته باشد ؛ خانهاش را عوض نمیکند یا از روش دیگری برای تمرکز کردن استفاده نمیکند؟ روشی که ما در جلسات روانشناسی آکادمی شمشیربازی یاد گرفتیم و پنج دورهء پیاپی صاحب عنوان قهرمانی شدیم؟ در این جلسات تمرین میکردیم چطور در میان صدای کوبیدن چکش به آهن و موسیقی پر سر و صدا روی کارمان تمرکز کنیم ، بعد بدون آنکه بخواهیم کل ورزشگاه را به سکوت مجبور کنیم و هر کسی را که صدایی ایجاد کند را جریمه کنیم به تمرکز و آرامش میرسیدیم.
سلام مرا به آقای کاگه برسانید و بگویید ، پیاده روی و سکوت در زمانهء هیاهو ، مرا از سکوت بیزار کرد. باز خوب است خودش اعتراف میکند که برای رهایی از افکارش آنها را مینویسد وگرنه ممکن بود که خاطراتاش را به عنوان نظریهء علمی و منطقی کتاب کند و بفروشد. تنها خردی که در این کتاب میتوانیم ببینیم این است که چطر از نوشتن خاطراتمان کسب درآمد کنیم. شاید بهتر است خاطرات و عشقورزیاش به سکوت را از کتاب حذف کند تا بتوانیم ببینیم چه چیز سکوت خوب و چه چیزی بد است.
قسمت دوم کتاب که به پیاده روی معطوف میشد ، بهتر از بخش اول بود. چون در بخش دوم کتاب علاوه بر خاطرات آقای کاگه ، شاهد چند نظر پزشکی هستیم که میشود به چشم یک هشدار باش نگاه کرد و روزانه حداقل بیست دقیقه پیادهروی کرد. هنگام خواندن چند فصل اول بخش دوم خوابم میبرد. خواب به معنای واقعی کلمه ، دو بار وقتی که مشغول خواندن کتاب بودم خوابم برد. به عنوان کسی که بیشتر مسیری را که طی میکند را پیاده میرود ، پیاده روی برایم هرگز اینقدر کسل کننده نبوده است.
بعد از چند فصل درگیر آمار و اعداد میشویم. پند و اندرز معمولاً آمار ندارد و چیزی است که بشود روی آن فکر کرد. از این که بگذریم به جایی میرسیم که باالاخره کتاب تکانی به آدم میدهد و چند مورد از مزایای پزشکی و بهداشتی پیاده روی را میگوید. اینجا نقطهء اوج کتاب است : “خانم وکیل از این سوال تکراری به تنگ آمده بود ، چرا که یک جواب داشت : هیچی. هفتهء بعد در پاهایش درد وحشتناکی حس کرد.”
این کتاب خرد و حکمت زندگی نبود. خاطرات بود. اگر من به جای آقای کاگه میبودم قسمت مقدمهام را حذف میکردم چون تنها اشتراکش با متن کلمهء پیاده روی و سکوت است ؛ نه جواب به سوالهایی که با خواندن مقدمه در ذهن ایجاد میشود یا کاگه میگوید که به آنها خواهد پرداخت. بعد عنوان کتاب را عوض میکردم : خاطرات ارلینگ کاگه با پیاده روی و سکوت! و بعد با حذف بندهای علمی منتشر میکردم. این وسط ماندهام که چرا شادی نیک رفعت خواسته این کتاب در کارنامهاش باشد؟ و چرا نشر گمان چنین چیزی را در کنار کتابهای خوب دیگر منتشر کرده است؟
سالار امانی