محسن خانی رازلیقی و ساناز سیدجوادی

یقینا بسیاری از ما در طول زندگی خود با اشخاصی مواجهه داشته‌ایم که با وجود داشتن تحصیلات آکادمیک در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی و آشنایی با ادبیات کلاسیک و حتی معاصر(معاصر را از پس از دوره‌ی بیداری تا حدود پیروزی انقلاب اسلامی در نظر بگیرید) کمترین شناختی را از جریان‌های ادبی روز کشور داشته‌اند. این مساله پرسشی را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند که چه عامل یا عواملی سبب شده است که محصّلان رشته‌ی ادبیات فارسی برخلاف انتظار، شناخت چندانی از ادبیات روز کشور خود نتوانند حاصل کنند. برای اینکه پاسخ دادن به این پرسخ قدری جنبه‌ی عینی و ملموس به خود بگیرد دایره‌ی پرسش را محدودتر می‌کنیم به دانشجویان زبان و ادبیات دانشگاه محقق اردبیلی و از میان این دانشجویان تمرکزمان بیشتر بر روی محصلان مقطع کارشناسی خواهد بود که به دو دلیل برای ما حایز اهمیت هستند یکی اینکه ایشان قطب ادبی استان را تشکیل می‌دهد و هم اینکه نگارندگان این سطور با ایشان تعارف مستقیم دارند.
ما در این یادداشت کوتاه، اجمالاً با طرح احتمالاتی تلاش می‌کنیم تا موانع معرفتی موجود را تبیین کنیم تا بعدها با در نظر داشتن این موانع، راه‌حل‌هایی نیز برای جبران مافات بیابیم که گفته‌اند اول تشخیص و سپس درمان.

۱. شاید نخستین عامل، عدم کنجکاوی و دغدغه‌مندی خود دانشجویان باشد که هیچگاه پرسشی راجع به اشخاص و جریان‌های ادبی روز کشور مطرح نمی‌کنند تا همین مبنایی باشد برای گفتگوهای بیشتر و در نتیجه آشنایی با مباحث نوین ادبی ایران.

۲. عامل بعدی شاید نبود منابع مکتوب درجه‌اول و دارای مرجعیت برای تدریس این دست مباحث است. در دوره‌ی کارشناسی به علت کمبود زمان برای ارائه‌ی تمامی مباحث مهم ادبی، به ناگزیر در چارت درسی تنها دو واحد جریان‌شناسی شعر معاصر، دو واحد جریان‌شناسی نثر معاصر و دو واحد کارگاه داستان نویسی گنجانده شده است که در آن‌ها معمولا دو کتاب مستطاب جویبار لحظه‌ها (ادبیات معاصر فارسی نظم و نثر) اثر دکتر محمدجعفر یاحقی و عناصر داستان اثر استاد جمال میرصادقی تدریس می‌شود لذا شاعران و نویسندگانی که در این آثار از آنان نام برده شده و آثارشان مورد بررسی قرار گرفته است مربوط می‌شوند به قبل از دهه‌ی هفتاد خورشیدی و عملا هرگز بحثی راجع به ادبیات روز درنمیگیرد.

۳. عامل دیگر شاید تبعیّت از سنتی باشد که در طی مدت‌های مدیدی شکل گرفته و آن اینکه چون تاکنون در میان معاصرین تنها به شاعران و نویسندگان خاصی توجه شده است از قبیل سپهری و دولت‌آبادی و هم‌نسلان ایشان و ما آنان را سرآمدان شعر و داستان روزگارمان شناخته‌ایم پس تنها درباره‌ی آنان سخن می‌گوییم و کاری به گویندگان پس از ایشان که چه کسانی هستند و در کدام وادی گام می‌نهند نداریم.

۴. عامل بعدی نیز می‌تواند این باشد که بر هر طریق هرکدام از افراد در ادبیات به حوزه‌ی خاصی علاقمندند و اساتید به طریق اولی، پس طبیعی است که برخی از اساتید التفات چندانی به ادبیات حال حاضر کشور نداشته باشند و ترجیح دهند در حوزه‌ی ادبیات عرفانی یا ادبیات حماسی و غیره تفحص کنند.

۵. عامل دیگر مساله‌ای است که همواره در میان ادبای ما مطرح بوده و آن مساله‌ی حفظ حرمت‌هاست که همین امر موجب شده است تا ما آثار چندانی در حیطه‌ی نقد ادبی(نقد ادبی به معنای کلاسیک آن که در میان ما رایج بوده و آن برشمردن عیوب اثر است) نداشته باشیم. طبیعی است که هم امروز هر سخنی چه در رد و چه در قبول اثری موجب برانگیختن مخالفت عده‌ای از اهالی ادب شود لذا بسیاری از صاحب نظران ترجیح دهند که تنها به بررسی آثار پیشینیان بپردازند و از نقد آثار هم‌روزگاران خود چشم پوشی کنند.

مواردی که ذکر شد را می‌توان یک به یک مورد بررسی قرار داد و در تاثیرگذاری یا عدم آن مداقه کرد و در نهایت لیست جدیدی نوشت. اما ما در این مجال مختصر کوشیدیم به قدر بضاعت موانعی را که درک کرده بودیم را با مخاطبین محترم در میان بگذاریم تا پس از شناخت موانع، زمینه‌ای فراهم آوریم برای هم‌اندیشی بیشتر جهت رفع این کاستی. امید که در این کار توفیق داشته باشیم.

محسن خانی رازلیقی
ساناز سیدجوادی