علی آرین
علی آرین

زیبایی زمینی هرچه هست بایستی در به اوج رساندن و وصل زمینی‌ها با ریشه واقعی آنها یعنی خدای زیبایی‌ها نقش کاتالیزوری ایفا کند. به زبان ساده اینکه زیبایی زمینی باید اهل خرد و هنر را به زیبایی آسمانی و معنوی وصل کند. از آنجاست که ادبیات به عنوان بهترین هنر ماموریت تعالی‌گرایی به خود می‌گیرد و دلها را متحول و آگاه می‌سازد و مولوی، حافظ، خیام، سعدی، شکسپیر، امرسون، ویتمن، ثورئو و خیلی‌های دیگر را به سوی قله معنویت و انسانیت سوگ می‌دهد و آنها را همیشه در اوج باقی می‌گذارد. اینکه هرکسی بتواند در این مسیر قدم بگذارد و قلم بسراید مقداری دور از ذهن می‌باشد و به نظر می‌رسد تا به عنوان فرد منتخب از سوی خدای هنر برگزیده نشوی گام گذاشتن در عرصه نوشتن ادبی کاری بس دشوار خواهد بود. در این راستا مگر نه این است که شهریار شهیر ندا می‌دهد “شاعر اولا بیلمزسن آنون دوغماسا شاعر/میس سن آ بلام هر ساری کوینک قیزیل اولماز”. و یا هنری دیوید ثورئوی آمریکایی بیان می‌دارند:
“ما دو دسته شاعر داریم دسته ای از دل شعر می‌گویند که ما آنها را می‌پرستیم و دسته ای نیز به کمک سواد آکادمیک شعر می‌سرایند و ما به آنها احترام می‌گذاریم”. حالا بر ماست که ببینیم بین “پرستش” و “احترام” چقدر فاصله وجود دارد. در دانشگاه‌ها خیلی‌ها را داریم که استاد تمام رشته ادبیات فارسی هستند ولی دریغ از یک بیت شعر و یک داستان کوتاه.
و اما اینکه این نوشته‌های ادبی را به قضاوت بنشینیم و راجع به آنها به نکته پردازی بپردازیم بازهم نیاز به دوربین زیبا دیدن و مثبت نگریستن داریم چرا که هر کسی به خود جرات وارد شدن در اقیانوس پهناور و پرتلاطم ادبیات می کند مطمئنا بزرگ و است و پرستیدنی.
بگذارید سخنم را به جمله زیبای هنری دیوید ثورئو پیوند دهم تا زیبایی زیبایی را صد چندان کنیم. ایشان می‌فرمایند:

“A poet and writer of literature is some one like a cook who tries to cook the best for the guest.”

مثال خیلی قشنگی است که دیوید به آن اشاره می‌کند و می‌گوید شاعر و نویسنده ادبی مانند آشپزی می‌ماند که تلاش می‌کند غذایی را بپزد که به مذاق مهمان خوشمزه بیاید. بارها و بارها دیده‌ایم که وقتی قرار است به خانه‌هایمان مهمان بیاید مادرمان چقدر در تلاش و تکاپوست که غذایی بپزد تا مهمان از آن لذت ببرد شاید خودش حتی از غذا نخورد. و غریبانه اینکه مهمان خانه بعد از خوردن غذا اولین چیزی که می‌گوید این است که “عجب غذای خوشمزه‌ای است” و شاید در مرحله بعدی از آشپز غذا تشکر کند آن هم شاید!
این را گفتم تا به محضر گرامیتان عارض شوم که در ادبیات نویسنده و شاعر خودشان حائز اهمیت نیستند آنها آشپزهایی هستند که تلاش می کنند هر آنچه را که می‌پزند به مذاق میهمانان خوش بنشیند و از آن لذت ببرند. همچنین آقای بارتز موضوع “مرگ نویسنده” را مطرح می‌کند:

“ِDeath of the author”.

یعنی اینکه نویسنده مهم نیست بلکه این متن است که اهمیت دارد. کما اینکه ما با خیلی از نوشته‌های ادبی و اشعار متعدد مواجه می‌شویم و از آنها لذت می‌بریم بدون اینکه در مورد نوسینده‌های آنها اطلاعی داشته باشیم.

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست،

هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود،

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.

با این مثال‌هایی که بیان شد  اجازه می‌خواهم وارد بحث اصلی شوم یعنی “نقد”.

پشت چله خانه شیخ صفیبه نظر خود حقیرنقد یعنی با دوربین خود موشکافانه به متن نوشته شده نگاه کردن تا قوت و نقطه ضعف‌های نوشته را بیرون کشیده و کمکی کنیم به بهتر شدن اثر ادبی.
اما بنده با عنایت به تجربه‌هایی که کسب کرده‌ام در کشور عزیزم ایران اسلامی نقادان زیادی داریم که نویسنده را نقد می‌کنند نه نوشته را. ادبیات انتزاعی و سابجکتیو است یعنی هیچ چیز آن قطعی نمی‌باشد و همه چیز به قول کانت قراردادی است. پس در نقد نباید نوسینده را مورد تاراج نظرهای شخصی خود قرار دهیم چون چیزی را که نویسنده دیده و فهمیده و به قلم کشیده را من ندیده‌ام. بنابراین اصل ادب و علم این را می‌طلبد که ما وارد متن شده و نظرهای خودمان را در جهت هرچه زیباتر شدن آن بیان داریم. تعدادی از نقدهایی که به داستان “پشت چله خانه‌ی شیخ صفی” شده است را دیده‌ام. عزیزان صرفا در مورد ساناز حاجی محمد حسینی نظر داده‌اند و بیشتر در صدد ترور شخصیتی نویسنده برآمده‌اند تا رمان. برای روشن شدن عرایضم بگذارید مثالی عینی که برای خودم اتفاق افتاد را بیان دارم.
سال ۲۰۱۰ میلادی بود که بنده در هندوستان مشغول تحصیل بودم. قرار بود اولین مجموعه شعر انگلیسی حقیر با نام “اقیانوس پاکی” به چاپ برسد. استاد بزرگواری به نام آلن جانسون که دردانشگاه آیداهو آمریکا ادبیات و فلسفه تدریس میکردند در شهر پونا چند صباحی برای ارائه سخنرانی مهمان بودند. بنده به محضرشان رفته و عرض کردم با عنایت به اینکه انگلیسی زبان مادری شماست خواهشا اشعار بنده را مورد بررسی قرار دهید تا ایرادات و اشکال‌های آن را تصحیح نمایم. برخلاف انتظارم فورا درخواست بنده را پذیرفت و من اشعار را کپی کرده و به دستشان رساندم. ایشان به بنده گفتند چند برگ سفید نیز در اختیارشان بگذارم تا اگر نظری داشتند روی برگه‌های سفید بنویسند. بنده گفتم استاد لازم نیست روی همین برگه‌ها که پرینت کردم بنویسید و زیر متنهایی که اشکال دارند خط بکشید اینجوری راحت‌تره. میدانید چه پاسخی دادند؟!

“من نمی‌توانم زیر کلماتی که تو نوشته‌ای خط بکشم و اشعاری که زاییده دل توست را خط خطی کنم”.

و جالبتر اینکه در برگه‌های سفید با حوصله زیاد شماره صفحه‌ای را که می‌خواسته نظر بدهد را نوشته بود و هزار بار عجیب اینکه هر جا خواسته بود نظر بدهد نوشه بود:

“If I were you, I would like…….”

یعنی اگر من جای تو بودم این کلمه را یا بیت را اینجوری می گفتم. و هیچ جایی ندیدم که نوشته باشد این غلطه، این چیه؟ یا جمع کن بابا تو کی هستی که شعر انگلیسی بسرایی!!
آنجا بود که تازه فهمیدم من اصلا بویی از نقد و شیوه های آن نبرده‌ام و خیلی حسودیم شد به آلن که صاحب چنین متانت ادبی است. اما یه جوری به خودم دلداری دادم تا زیاد اذیت نشوم. می‌دونید چی به خودم گفتم؟

گفتم “ول کن علی غصه نخورهرچه باشد آلن مسلمان نیست و جاش تو ته جهنمه”.

پشت چله خانه‌ی شیخ صفی” دارای زبانی ساده و عامیانه هست چون سروکارش با عموم است. این اثر در عین حالی که ساده هست پیچیدگی‌های خود را نیز داراست چرا که با مطالب و تناسبات تاریخی عجین می‌باشد و برای نوشتن مطالب تاریخی نویسنده باید مدارک جمع کند. به مستندات مراجعه نماید و تحقیق و تفحص بپردازد تازه این زمانی است که تاریخ تحریف نشده باشد و این امر نشانگر این است که نویسنده این اثر حسابی زجر کشیده و بدجوری انرژی مصرف کرده است. خواننده با خواندن این اثر خود را به میهمانی رسم و رسومات و فرهنگ و سنت‌های نیاکانش می‌کند و چه بسا دلش می‌گیرد از اینکه چرا دیگر آن همه سادگی و بود و نبودهای زیبا جایش را به مدرنیته بی‌اصل و نسب داده است. آنجا همه باهم و در کنار هم ولی اینجا همه تنها حتی با همراه اول! آنجا حسین و مراسم مذهبی چه پاک و بی ریا بوده ولی اینجا حسین و مراسم مذهبی رنگ ولغاب متعددی به خود گرفته! آنجا ساز و تار است که با انگشتان هنرمندانه عاشق دلباخته به طنین در می‌آید اینجا صرفا با یک کلید اتوماتیک ارگ شعرهای بی هویت نواخته می‌شود. آنجا عاشق جنون دارد و معشوق بی‌تاب اینجا عاشق و معشوق مشغول چت و فرستادن شکل‌های بی هویت.

ساناز حاج محمدحسینیپشت چله خانه‌ی شیخ صفی” دو زبان متفاوت فارسی و ترکی را به چالش می‌کشد. آفرین به آشپزی که چنین غذای جدیدی را با صبروحوصله زیاد به بشقابهای عاطفی خوانندگان کشیده که بی‌تردید باید این غذا را بدون چنگال و قاشق و صرفا با تکه ای نان تنوری و با دست خاک آلود لقمه کرد و نوش جان نمود. آری عزیزان بقول جان اشبری شاعر آمریکایی بعضی وقتها کلمات بی‌مفهوم هستند و زمانی نیز برای بیان احساس و عواطف کلمه‌ای وجود ندارد. این اثر با کلماتی فارسی فرهنگ و رسوم ترکی را به صفحه‌های زردرنگ حکاکی نموده است و یقین دارم در جاهایی که حساس است و عاطفی نویسنده آن چاره‌ای جز نوشتن به ترکی نداشته است و به نظر حقیر اگر بنده به جای ساناز حاجی محمد حسینی بودم ترجمه فارسی مطالب ترکی را قید نمی‌کردم. درست است با این کار اثر اطلاعاتی به خوانندگان فارسی زبان فراهم می‌کند اما غباری از افسوس و اندوه در دل خواننده ترک زبان می‌گذارد چرا که ترک زبان کاملا می‌بیند که احساس و عاطفه در ترجمه فارسی این مطالب از برداشت ترک زبان رخت بربسته است.

در فیلم “مارمولک” جمله زیبایی گفته می‌شود:

“به تعداد انسان‌های روی زمین راه رسیدن به خدا وجود دارد”.

در فهم آثار ادبی نیز آقای جک دریدای فرانسوی تئوری “دی کانستراکشین” یعنی ساختارشکنی متن را بیان می‌دارد. و اینگونه به نظر می‌رسد که به تعداد خواننده‌های یک اثر ادبی نظریات و نقد و دیدگاه وجود خواهد داشت. اما اجازه بدهیم این نقدها و نکته نظرات در جهت هرچه زیباتر شدن اثر گام بردارند نه در جهت تخریب نویسندگان اثر.
در آخر برای همه عزیزان عرصه های هنر و ادبیات سرزمینم آرزوی شادابی و تندرستی دارم و امیدوارم از این ابزار در جهت شکوفا شدن فرهنگ و ادب میهن ادب خیزمان بهره بجوییم.

 و تبریک زیاد به “پشت چله خانه شیخ صفی“.


علی آرین شاگرد مکتب خانه ادب و هنر ایران سرافراز