33سبو
33سبو

مجموعه شعر سپید “۳۳ سبو” نوشته‌ی دکتر وحید ضیائی، اثری است با زبان شاعرانه و غنای بیان، که در شهریور ماه سال ۱۴۰۱ منتشر و مراسم رونمایی و جشن امضای آن در کتابشهر اردبیل برگزار شده است. این مراسم، به علاقه‌مندان به شعر و ادبیات فرصتی داد تا با مطالعه و خواندن این اثر و بحث درباره‌ی دیگر آثار وحید ضیائی، به نوآوری‌ها و زیبایی‌های شعر او در این مجموعه بپردازند.
وحید ضیائی در این مجموعه شعر، با استفاده از زبان شاعرانه‌ای، تجربیات و احساسات خود را به شکلی زیبا و عمیق به تصویر کشیده است. سبک شعری وحید ضیائی را می‌توان به عنوان شاعری آوانگارد و نوگرا، غنی از احساسات و تصویرسازی‌های قوی توصیف کرد.
شعرهای وحید ضیائی به موضوعات و مسائل متنوعی نظیر عشق، زمان، وطن، وجود، طبیعت، خاطرات، رویاها، واقعیت و آرمان می‌پردازد. او در اشعار خود از تصاویر طبیعی، رنگ‌ها، صداها، و حس‌های مختلف برای ایجاد تأثیرات زیبایی‌شناسانه به خوبی بهره می‌برد.
در زیر چند نمونه از نقدها و یادداشت‌های مکتوب شده بر این مجموعه را می‌خوانیم:

وحید علیرضایی (پژوهشگر حوزه فیلم، داستان‌نویس و ژورنالیست)
وحید ضیایی در شعر پله پله پیش آمده است. از شعر کلاسیک تا شعر معاصر امروز. اگر تلاش‌هایش برای ابداع نوع جدیدی از شعرنویسی روایی با نام شعرآستان را هم اضافه کنیم، به ضیایی امروز می رسیم در ۳۳ سبو. نگاه کلاسیک به عشق و نگاه امروزی به زبان در اثر جدیدش منجر به شعرهایی شده که در زبان اتفاق می‌افتد، کاری که شعر معاصر فارسی نیازمند آن است و در این دفتر شاهدیم و در زبان به زعم من، پیشرفتی در قیاس با آثار پیشینش دارد که هر هنرمند و شاعر باید داشته باشد. هر چند در بعضی از شعرها از جمله عاشقانه یازدهم به سوی شعرآستان (عدول از روایت شعری مطلق به سمت نوع روایی تعریف شده شعرآستان) می‌رود.
بخش‌هایی از شعرهای ۳۳_سبو را  می‌خوانیم:
از من پرسید آیا ژنرال‌ها
این را نیز می‌دانند
که مردان نفرین شده
بهترین جنگاورانند (عاشقانه نهم)
برای من نه چروک‌های زیر چشمت مهمند
نه هر سال آمدن پاییز با دست‌های خالی از باران (عاشقانه سیزدهم)
این شهر جای پنهان زیادی ندارد برای واژه
واژه باید توی کولاک
واژه باید در سیاهی آخر شب
واژه باید در کوچه‌های بن بست
واژه باید به حیرانی برسد (عاشقانه ۱۵)

پیام جهانگیری (شاعر و نویسنده)
«۳۳ سبو» که هر سبو لبریز از حکایتی و روایتی عاشقانه است. از عشق‌های امروزی و عشق‌های کهن که با دریچه‌هایی مخفی به هم می‌رسند و در هم می‌آمیزند. گاه از سبلان و گاه از هامون سر در می‌آورد.
تو که قطار فشنگ از کردها داری
چکمه‌های بلند آذری
سرمه از زاهدان گرفته‌ای
و پولک‌های پیرهنت ستاره‌های کویرند.
چیزی که در سراسر این مجموعه جریان دارد، لایه‌ای از مه است که شخصیت‌ها و عاشق و معشوق را در ابهامی شاعرانه و جذاب قرار می‌دهد. مه که گاهی برف است و سطرها را می‌پوشاند.
همین حوالی سرد
همین حوالی مه‌ریز
حرفی برای گفتن ندارد برف
جز یکرنگی و سپیدی
مشت‌های ما دو سنگ چخماق‌اند
اجاق چشمت روشن.
بسامد بالای واژه‌های مه و شب و برف در این مجموعه، به فضاسازی پر رمز و راز روایت‌های عاشقانه کمک می‌کند.
دوستم داری
مثل برف پاییزی بر شاخه‌ها
تا از شب سرد موهات که بگذریم…
آشنایی و تسلط شاعر بر ادبیات کهن، سبب می‌شود که هم در زبان شعر نمودهایی از این ادبیات را شاهد باشیم و هر نوع روایت‌ها. گاهی شخصیت شعر به قصر پادشاهی می‌رود و گاهی در دالان‌های تاریک شبانه و بازو به بازو با معشوق قدم بر می‌دارد. چیزی که بیش از همه در این مجموعه بار شعرها را به دوش می‌کشد روایت است و عاطفه. عاطفه‌ای که در اکثر شعرها حس مخاطب را بر می‌انگیزد اما گاهی هم به ورطه‌ی سادگی نثرگونه می‌افتد. عاطفه‌ای پر رنگ که شعر دوازدهم را پاک می‌کند تا شاعر بگوید این شعر را در چشم‌های معشوق نوشته است. یا در جایی دیگر اینچنین می‌گوید:
از من می‌پرسد تو کیستی
می‌گویم کتابی
که به خاطر تو
سطر به سطرم را پاک کرده‌ام
تا تو بنویسی‌ام.

۳۳ سبو را باید به خواندن نشست.
سبو به سبو.
در پایان اما تصویری نخست را می‌خوانم که در ذهن می‌ماند:
درختی که تنها در انبوه جنگل می‌گرید
از اندوه پوسیده‌تر است.

مژده ژیان (شاعر، نویسنده و پژوهشگر)
اولین عاشقانه با حرفی از پاییز آغاز می‌شود. فصل دیوانه و شیدای شاعرها و در بیشتر برگ‌های کتاب، سبو به سبو پاییز است و گاهی هم برف که باریدن دارد…
گذاشتن فاصله بین سطرها و کلمات خودش شعری‌ست که باید خوانده شود! (مثل آخرین سطر عاشقانه‌ی اول و دوم)
نخوانده نمی‌شود گذشت از این واژه‌های ناپیدا ولی آشکار شاعر (مثل صفحه ۹)
برای که می‌جوشد این شعر
جز و که لای این شعرها
.
.
گم شده‌ای
مکثی بر سبوی دوازدهم: صفحه ۵۰ و ۵۱، شاید اگر شاعر نباشی، عاشقانه‌ی دوازدهم ۳۳ سبو، از گلوی احساست پایین نرود و به هضم نرسد.
شاید هم عشق کفایت کند درک شیدایی سبوی دوازدهم وحید ضیائی را!
مدت‌ها بود کتاب شعر تازه‌ای که حال دلم را خوب کند نخوانده بودم؛ این‌گونه که کتاب متفاوت ۳۳ سبوی وحید ضیائی

معصومه اخوان (شاعر، نویسنده و منتقد ادبی)
عاشقانه‌های ناب وحید ضیائی برای نخستین بار به شیوه‌ای نو، تصاویری بکر و ترجمه‌ای نزدیک‌تر از عشق و شعر!
شیوه‌ای نو از نوشتن برای غرق نشدن، برای نجات یافتن، برای رستگاری… شیوه‌ای از نوشتن با جادوی ادبیات که می‌گوید پشت شیشه‌ی بخار گرفته‌ی پنجره، هنوز هم آسمان آبی است و بشر ادامه‌ی دوستت دارم‌هاست! و ترجمه‌ی پهلو به پهلو از یک آشنایی، یک شناخت، یک نوع معرفت خالص… یک فاصله، که نامش عشق است!
کتاب را باید برای کشف و تأمل خواند؛ نه له یا علیه‌اش بودن. اما خواندن «۳۳ سلبو» را نباید از دست داد، به رغم همه چیز، این کتاب سند عاشقانه‌ای از رویداد‌های حسی است شبیه همان عبارت کلیشه‌ای “بازگشت به خانه” که مرور هر سبوی آن جستار و گریزی است به روزهای امن دوست داشتن و دوست داشته شدن…
مثل “تیر خلاص” که عاشقانه‌ترین جمله‌ی مردی‌ست که یال اسبی زخمی را می‌بوید:
شما که پیش مرگانید
شما که بوی تن‌تان به طبیعت هنوز نزدیک‌تر است
از شما می‌پرسم
مردی که یال اسبی را می‌بوید که زخمی‌ست
آیا آن تیر خلاص
عاشقانه‌ترین جمله‌اش نیست ؟
مردی که با اینکه از مرگ حرف می‌زند ولی با مهربانی حساب‌شده‌ای شعر می‌سراید، حافظانه دوست می‌دارد (سبوی هفتم) و وقتی عاشق می‌شود صمیمی‌تر است. به تعبیر خود شاعر “آه که عشق چقدر کوری قشنگی‌ست” (عاشقانه هفدهم):
تو خوب می‌دانی
من حافظانه دوستت دارم
چون مسیح
که گونه‌ی راستت را می‌بوسیدم
آنگاه
گونه‌ی چپت را پیش می‌آوردی
حافظانه یعنی
توی هر شعر که نبودی، می سوزاندم‌اش
توی هر بیت که نبودی به ایهام می آوردم‌ات
دیوان‌ام بوسه می‌طلبید
از دهان هر که با تو شیرین می‌شود
فال دیگران
حدیث شعر خوانی من است برایت
همه‌ی آن‌هایی که عاشقانه به شعر و هنر معتقدند، در زیبایی و اهمیت هنری این اثر فاخر اتفاق نظر دارند. عاشقانه‌ی دوازدذهم نمونه‌ی بارزی از این شاهکار است.
شاعر در هر سبو به شیوه و نگاه خاص به خودش، با بیانی خوش‌خوان و قصه‌گونه؛ عشق و شعر را هنرمندانه به تصویر کشیده و قلم زده است. کتاب پر است از سطرها و کلماتی که خود به تنهایی شعری دیگر هستند (سبوی بیستم):
فراموشی چقدر نجیب است…
واژه‌هایی که ناخودآگاه خواننده را پا به پای خود پیش می‌برند، تا جایی که لحظه‌ای درنگ می‌کند، می‌ایستد، شعر را می‌نگرد و دلش می‌خواهد این چهره‌ی بی‌تاب را در دستانش بگیرد و به آغوش بکشد.
این چهره که همان حقیقت اوست! همان “من”ی که به قول شاعر، شاید به شدیدترین شکل ممکن دوستت دارم را زیسته است.

فاطمه حقی (شاعر، نویسنده و مترجم)
اول) حالا که قرار است سرما بریزد، من به شکل بهتر خویش تنم از صخره‌های تنهایی پر لبم از چشمه‌ی شعر، به من هزار بار نگاه کن که خسته نمی‌شوم از تو! تقویم من یک روز بیشتر ندارد؛ روزی که می‌بینمت و تکرار آن شش‌بار! سلام با تو که دلواپس منی، ابری حرف که بوسه ببارد…
۲) سری به مجموعه‌های پیشین وحید ضیائی که می‌زنیم، با انبوهی از تصاویر اجتماعی-سیاسی-عاشقانه روبه‌رو شده و در هرسطرش به دنبال تحلیلی تاریخی برمی‌آییم که گاه خواننده به دلیل عدم مواجهه با اشعاری از این جنس، توانایی درک نوشته‌های او را نداشته و تنها به خوانش شعر روی می‌آورد نه فهمیدنش. در این یادداشت کتاب تازه‌ی “۳۳سبو، عاشقانه‌های وحید ضیائی” را می‌خوانیم و به‌دنبال وجه تمایز این اثر با سایر آثار او هستیم.
۳۳ سبو، سروده‌ی وحید ضیائی، در ۱۳۵ صفحه که توسط انتشارات نگین سبلان اردبیل منتشرشده است، در شهریور ۱۴۰۱ وارد بازار نشر شد. طراح جلد و صفحه‌آرائی مجموعه توسط رضا شفیعی بوده و با تیراژ ۵۰۰ نسخه و قیمت ۸۰۰۰۰  از طریق کتاب‌فروشی‌های معتبر، در دسترس مخاطبان قرار گرفته است.
۳) طرح خلاقانه‌ی مجموعه که با سبو طراحی شده و قبل از هر شعر، تصویر ۳۳سبو کشیده شده و با هر خوانش، هرکدام از آنها پر می‌شوند، باعث جلب توجه خواننده شده و او را مشتاق می‌کند؛ یعنی در قدم اول توانسته جذابیت بصری خلق کند.
۴) بعد از خوانش مجموعه (حتی با خواندن شعر اول)، متوجه متفاوت بودنش با سایر آثار ضیائی شدیم؛ تنها عشق، مرکز دنیای شاعر بود و باتوجه به تصویرسازی دقیق و قابل تجسم، نشان آن را داشت که از تجربه‌های شاعرانه‌ش می‌گوید و این‌بار تصمیم بر آن گرفته که ساده‌تر زندگی زیسته و نزیسته را با مخاطبش به اشتراک بگذارد. گاه گمان می‌کردیم پسرک جوانی‌ست که در لابه‌لای همین سطرها عاشق شده، گاه پیرِ مردی که مدت‌هاست درد عشق، در استخوان‌هایش رسوخ کرده است.
۵) ضیائی را با اشعار عاشقانه-اجتماعی‌ش می‌شناسیم که در لفافه سخن می‌گوید؛ با اینکه رنگ قالب این مجموعه به سرخی عشق است، باز هم شاهد اتفاقاتی اجتماعی در درون شعر می‌باشیم؛ از حوادثی که در وطن اتفاق می‌افتد تا خاورمیانه‌ای که گاه در دریایی خاموش، غرق می‌شود. او هرچقدر عاشق‌تر باشد، از جامعه هم بیشتر سخن خواهد گفت.
۶) اتفاق ناب این مجموعه، حضور تمام‌قد خود شاعر در تمامی اشعارش بود! با همه‌ی هویت و شخصیت و رفتار و تجربه‌هایش. از خودش و برای خودش می‌گفت؛ مجموعه‌ای که هزاران سال بعد –به‌شرط بقای بشریت- هم اگر خوانده شد، شاعر را زنده در کنار خودش حس خواهد کرد.
۷) هنرمندانی که در آثارشان، زادگاه و وطنشان را به شیوه‌های مختلف نمایش می‌دهند، جاودان‌ترند؛ چرا که در تک‌تک المان‌ها، نشانی از آن‌ها خواهد ماند؛ وحید ضیائی، ماهرانه خودش را اردبیل و از او دانسته و در تک‌تک افراد شهر، پاییز و زمستان و سرما و گرمایش، سبلان –سلطان ساوالان-، هیاهوی کودکان و … زیسته و آن را به تصویر کشیده است. مخاطب، اردبیل را زنده –زندگی- تجسم کرده و تا شعر آخر، در اردبیل قدم می‌زند.
۸) برای چاپ‌های بعدی انتظار می‌رود دقت ویراستاری و ویرایشی مجموعه به حد اعلایش رسیده و کم‌دقتی‌های موجود ویراستاری به حداقل برسد.
آخر) کمال چهل‌سالگی وحید، در این مجموعه متبلور شد؛ و چه باشکوه است هنرمندی که بلوغ پیامبرانه‌اش را زیسته و کلمه را به ادبیات این مرز بوم تقدیم می‌کند.

توران قربانی اصل (نویسنده، شاعر و بازیگر)
من سبوها را با چشم‌هایم می‌نوشم و احساس می‌کنم. سبلان منم؛ آن مغرور منم؛ یا کوه؛ آن نجیب سربلند منم؛ یا دشت، یا جنگ منم! همه منم!
سی و سه سبو حکایت سرزمین من، عشق است. یه جسارت واقع‌گرایانه وحید، با دایره‌ی واژگانی نو که به ترسیم دیگرگونه‌ای از عشق پرداخته است، غبطه می‌خوردم. سبوهای این چنین در سال‌هایی دوردست در وجودمان شکسته بود؛ بی‌آنکه کسی از رازشان خبر داشته باشد. محتوای سبوها مرهمی بر زخم دل و وطن مجروحم شد.
ممنون که عشق را این‌گونه خلق کردی وحید ضیائی.

مریم اسمعیل‌زاده (نویسنده)
مجموعه شعر ۳۳ سبوی وحید ضیائی شاعر موفق، پژوهشگر، منتقد ادبی، روزنامه نگار، مترجم ایرانی و صاحب سبک شعر مدرن و پست مدرن امروزی است، که سبک ابداعی او با نام شعر آستان بر فضای آوانگارد شعر ایران تاثیر به سزایی داشته است. این شاعر در نوشته‌هایش افراط نکرده و در پرتگاه تفریط نبود؛ شعرهای او نه تنها تقلیدی از بزرگان نیست بلکه به نوآوری‌ پوچ و کم ارزش دست نزده است. اما به واسطه کلمات سنگین و تصاویر پی در پی و گاه در هم؛ از مخاطب عام برکنار است چه بسا که به همین خاطر در بعضی مواقع شور و شوق و الهام در سخن شاعر را ادراک نکرد و ارج واقعی و نبوغش را ناچیز و اندک بشماریم.
و اما درباره ۳۳ سبو: قریحه و تمایلات فردی و شخصی شاعر قوی‌ترین عامل در خلق این اثر است. اشعار از بغض و میل او خالی نیست و به همین خاطر احوال درونی و جریان باطنی را می‌توان زنجیری متصل بین مخاطب و شاعر دانست.
۱) حرفی برای گفتن نمانده است/ زیبایی تو با میانسالی من رفیقند/ مثل سال‌ها پیش که جوانی مان/ بی‌آنکه همدیگر را بشناسیم
۲) من لای همین شلوغی و ریسه و سلفی و سگ بازی‌ها/ پنهانت می‌کنم لای جیب کوچک / و هر بار که بیشتر دوست می‌دارم از ساعت سراغ رسیدنت را می‌گیرم
۳) چقدر عزیزی/ که به خاطرت/ به آینه دروغ می‌گویم که جوانم /به آینه دروغ می‌گویم که مشتی بیشتر از این خاک مانده؟

شکی نیست که ادبیات همواره تاثیرپذیر محیط اجتماعی است در این مجموعه هم، نه تنها افکار شاعر تابع احوال جامعه می‌باشد بلکه احتیاجات فکری و ذوقی دوره را در خود جا داده است.
۱) و هرچه زاده شود پسر است / و هرچه نوشته شود غزل است/ و هرچه فروخته شود خیر
۲) آنگاه مرگ بازگشت /هجران سخت‌تر کوفت/ و تاریخ‌شان نوشت :/ عشق نرسیدن است؟/ شاعر اما می‌دانست :/دوستت دارم خفه نمی‌شود؟
۳) به اجبار دوست داشتن/ به ثانیه عشق ورزیدن / به دقیقه‌ای منقلب شدن…
خیلی از اشعار این کتاب به سبب مناسبات سیاسی و اجتماعی به وجود آمده و مخاطب به راحتی می‌تواند متوجه ارتباط بین عناصر مزبور با امور دیگر از قبیل عقیده، کشور و آمیختگی این‌ها با عشق شود.
۱)دوستت دارم سیاسی‌ترین حرف دنیا بود/ وما خیال می‌کردیم/ تقدیر آنقدر پیر است/ و ما آنقدرها جوان/ و خاک همچنان مرغوب / که آغوش را فراموش کردیم/ ناگهان صبح شد و اسب‌ها/ شیهه می‌کشیدند و تابوت.
۲)خاورمیانه‌ای‌ست لبم /که شوریده‌ترین عاشقان جهان /در آن مدفون‌اند
۳) تو را شکسته چون رقصیدن عروسی اجباری / تو را همیشه جوان چون استبداد/ تو را چون دلم شکسته دوست دارم…
آخر شعرها، بی‌پروا اما به موقع بود و کلمات در جای خود و به شکل مخاطب پسند قرار گرفتند. مثل همه شعرهای وحید ضیائی این مجموعه هم تهی از جایگاه زن و ارجمندی او نسبت به این قضیه نیست.
۱)خاورمیانه زنی ست/که محبوبش را/ وقتی به بدرقه شب می‌رود/ سراغ می‌گیرد/ پنهان / عبوس/ هراسناک
۲)دوشیزگان پاک / در رویای جنگاوران سلحشورند/ و ابلیس‌های کوچک مادینه/ در رویای مادر شدن
۳) این‌گونه شکسته/ این‌گونه آشفته/ این گیسوی پریشان / این‌گونه بی‌هوا / زنجیر کدام حلقه بر انگشت است / که شبیه خواهرم ایران نیستی… بانو!

باران آقاجانی (نویسنده)
وحید ضیائی از همان عشقی می‌سراید که همه‌ی ما حداقل یکبار از جامش نوشیده‌ایم و مدت‌ها سرمست همان یک جرعه از سبویش بوده‌ایم. اما این‌بار سراغش را از سی و سه سبو گرفتم  و عشق را نه در غزلیات حافظ و رباعیات خیام، که در پوتین‌های بجا مانده از جنگ سربازهایی گرفتم که در بحبوحه‌ی جنگ‌ها و مسلسل‌ها آخرین تصویر از معشوقه‌شان از نگاهشان جاری شد.
سی و سه سبو را خواندم و عشق را در شانه‌های خمیده‌ی پیرمردهای عصا به دست کوچه پس کوچه‌های اردبیل پیدا کردم که از جوانی گریخته‌اند، در میانسالی عاشق شده‌اند و به پیری که رسیده‌اند ناچاری عشقی که در مه غلیظ اردبیل گم شده، شانه‌هایشان را خم کرده است. سی و سه سبو را خواندم و در دلواپسی ممتد زنان خاورمیانه، در بی‌تابی نگاهشان و چشم انتظاری بی‌پایانشان به عشق رسیدم. کتاب، تب و تاب عشق‌های خام سال‌های جوانی و خستگی و از نفس افتادگی کهنسالی را نداشت، عشق ریشه کرده بود در نگاه و کلمه و خطوط دست و زبان و شهر و ریشه‌ی شاعر. عشقی پخته و به بار نشسته شور شیرین نمی‌زند و بیستوت نمی‌کند، در خلوت شاعر و درون شاعرانگیش چنان صبور آرام بالیده و رشد کرده که با هیچ فراقی و هیچ فاصله‌ای از او جدا نمی‌شود. تک‌تک کلمه‌هایش برای همه‌ی ما که هر وقت در آیینه خودمان را تماشا می‌کنیم و گاه از سفیدی موهایمان آه می‌کشیم،گاه جوانی را بخاطر می‌آوریم و شانه لای موهایمان می‌چرخانیم و گاه نگاهمان در چشمان‌مان گره می‌خورد و از لایه‌ لایه‌ی وجودمان عشق‌های آمده و رفته، شور و شوق و سپس ناامیدی‌های از سرگذرانده‌مان را بیرون می‌کشیم و مرور می‌کنیم و گاه باغریبه‌ای روبرو می‌شویم که نمی‌شناسیمش، آشناست. و باز می‌چرخم در کتاب و باز به حافظ می‌رسم: یک قصه بیش نیست غم عشق،وین عجب / کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است.

رسول نوری(پژوهشگر)
۳۳ سبو برای بنده، حکم قورمه سبزی مادربزرگ را دارد؛ همان قدر تازه، همان قدر روح نواز، خاص و منحصر به فرد. نه واژه‌ای بوی شعرهای دیگر شاعران را دارد، نه عطر و بوی عشق‌های آبکی را دارد. شعرهایی با اصالت که در ژرفای اشعار شاعر، قدمت عشقی کهن مثل شهر اردبیل را دارد. چه بسیار رمانتیک وار، حق عشق وفادارانه را ادا می‌کند و شاعر مثل یک پیکرتراش توصیف می‌کند: “انحنای باریک کمر گاهت که شکسته نستعلیق / حتی برای بوسیدن باید شکست”
مثل شخصیت متواضع شاعر، مجموعه شعر وی هم مثل بوی صدا و تن معشوقه،خاص و رمانتیک است؛ در کلماتی که خاشعانه از پهنای آسمان وجودش نشأت گرفته و با فضای عاشقانه اش، روح ما را در این عصر سرد و خشک، گرم می‌کند.

فرحروز فهیمی (فعال ادبی)
تبحری در نویسندگی ندارم و فقط به عنوان یک مخاطب از خواندن عاشقانه های “۳۳سبو” لذت بردم. چیزی که در عمق تمام واژه ها و سطرها ملموس بود، “امید به زندگی” در تمامی احوال زندگی است، تلاش برای بهتر زیستن و حفظ گوهرهای ارزشمند که به زیبایی و با ذهن خلاق شاعر نقش بسته است.
شاعر حرف دل را صریح، واقعی و با صمیمیت خاصی بیان نموده و همین نقطه قوت اشعار است.
(هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند.)
هنوز هم دوست داشتن و دوست داشته شدن زیباست با وجود همه نامهربانی‌ها، تعبیر زیبای مرگ در عین داشتن امید به زندگی، هجران و انتظار تلخ در آرزوی رسیدن به محبوب هنوز هم زیباست.
و عاشقانه ۱۲ که شیرینی وصال عاشق و معشوق را به بهترین شکل ممکن بیان می‌کند و می‌توان گفت شاهکار ادبی است.

افسانه رحیمی (شاعر، نویسنده و منتقد ادبی)
فارغ از تحلیل هر ۳۳ عاشقانه، وطن موضوع تازه‌ای نیست از این جهت تکراری‌ست و همگی یادداشت‌هایی از اول ذکر شده‌اند و فکر می‌کنم که هر آن ممکن بوده باشد مقصود خاص آن سیاست باشد برای ادای تواضع و یا برای آخرین بار از بوده‌گی یک معلم برآمده باشد.
هر فصلی از کتاب خاطره‌وار به هم زنجیر می‌شود؛ علامت سؤال این است:
پس چگونه آیا مطالب یکدست بوده و ساده و بکر است! نتیجه باز می‌گردد به یکدستی شعر از فراز وطنی و ملی بودن. وطن شاعر سبلان است و مغرورانه در برابر آن سر نهاده، می‌گرید، می‌خندد و عاشق می‌شود و به قول خودش هر شکل، نمادی از خودش است. سطور گاه کوتاه و گاه بلندند و جملات حتی شاید لزوم گذاشتن حد و مرز برای شاعر را رد کرده‌اند. شاعر به این سطور کفایت نموده به همان اندازه بی‌محابا شعر سروده است که گاهی از خاطرات به فریادها کوچیده، از فراموشی می‌نالد، گاه پنهانی عاشق می شود؛ چنانکه در عاشقانه‌ی بیستم باران است.
تفنگ، بمب، دهان و تمام اشتباهات انسانی که مظهر بی‌عدالیت‌ها هستند و تمام بزرگواران سیاست‌زده از استالین گرفته تا خود شاعر؛ همه و همه غمگینی شهر را بدون لغزش‌های فاحش ادبی به رخ می‌زنند. و اگر شاعر هم این کار را کرده، که هر کدام صاحب یک اعتراف هستند، “گیسو، شبنم، هستی، مهربان، نسیم، رؤیا، سپید، پری، حدیث، فرشته، ایران، شبنم، بهار، ملکه، چکمه، ساره، بادام، مرجان، نفس، آهو، شعله، حوا، مهراوه، گندم، غزل، پگاه، مهری، دریا، سیمین، دلارام، باران و کلمه‌ی مؤنث دریا” که خود وطن هستند با ساختاری زیباگونه مضاف بر، سیاستی که از چهار گوشه‌اش شعر می‌چکد. به قول شاعر در ضمایر تکراری موصوفات بی‌صف و آرایش آرایه. و این سه خط اعتراف خود شاعر است با شاه کلید کتاب در صفحه‌ی ۱۰۹ و پدری که مقدس است از کجا می‌پایدمان.

ثمن افضلی‌فرد ( شاعر و منتقد ادبی)
به طور می‌توان گفت درونمایه فاخر و مضمون وطنی اشعار «۳۳ سبو» به خوبی نشان می‌دهد که شاعر در زادگاهش سبلان روح حق طلبی و ساحشوری سنتی را با خود به یدک می‌کشد.
همگام بودن و هماهنگی اشعار با یکدیگر شگفتی هر شعر را تداعی کرده و به ویژه اشعار خواندنی و جالبی درباره‌ی اجتکاع واقع‌گرایانه از دید زن به منصه‌ی ظهور رسانیده است. از ویژگی ای همده‌ی کتاب حاضر،تحول جذاب زبانی که در واقع دنباله روی راه عینی نیمایی بوده و سلامت اشعار بر اساس هر موضوع را می‌رساندو
دو خصوصیت عمده‌ی شعر استفاده از تصتاویر و همراهی ذهن و فکر با حال و سلیقه‌ی شاعر است. به نظر می‌رسد نسبت به کاب‌های دیگر شاعر، آن سبک و سیاق سابق را ندارد. هر چند جایگیری اشعار درست است اما با دیگر آثارر شاعر جفت و جور نبوده و تجددخواهی شاعر را به سبکی ملایم یاد آوری می‌کند.
۳۳ سبو جریان ملایمی از روشنگری عصر حاضر است در مسیر زبانی تأثرگذار خودش.