یادداشتی برای یک عاشقانۀ آرام نوشتۀ نادر ابراهیمی، به مناسبت زادروز نویسنده
به قلم سعید صمدی خوشخو
انجمن علمی ادبیات
«عاشق زمزمه میکند، فریاد نمیکشد»(ابراهیمی، ۱۴۰۰: ۱۷)؛ اولین جملۀ کتابی که سرشار از عبارات و گزارههای شاعرانهایست که حدود میان سخن مخیّل و داستان را به هم میریزَد.
یک عاشقانۀ آرام داستانگونهای به زبان شعر است که عطر عاطفه دارد و مزیّن است به عشقی تنی، وطنی و جهانوطنی. صلح را میستاید و آشوب را تنها برای آزادی و نجات از شرّ، موجّه میداند. اثری که آغشته به رُمانتیسم است و مؤلفههای میل به بدویت، طبیعت و نوستالژی در تمام آن قابل مشاهده است. در نگاه اوّل برخی عناصر داستانی مانند زمان و مکان برای نویسنده از جایگاهی کماهمیتتر از عنصر خیال، برخوردار است امّا رفتهرفته حوادث منسجمتر میشوند و شکل روایی و منطقی خود را تثبیت میکنند.
ابراهیمی در این اثر، عاشقانۀ زن و شوهری را بیان میکند که با مسائل سیاسی درگیرند و فضای ایدهآل خود را خیال میبافند و برای دستیابی به آن تلاش میکنند. مرد، معلم است و گیلکی و زن عسلنامیست آذری که آماج ابراز احساسات مکرر و قابل تأمل شوهرش قرار میگیرَد و همواره با طمأنینهای مطابق با سلیقۀ نویسنده، پای صحبتهای او مینشینَد. کتاب نامبُرده، بیانیهای عاشقانه است که در پی هر بند آن جهانبینی فلسفی-عرفانی نویسنده متبلور میشود؛ نویسندهای که عشق و پردازش به آن را سهل نمیگیرَد و گاه برای وضوح آن به قدری افراط میکند که داستان از قالب اصلی خود به شکلی غیر از آن تبدیل میشود. او از مصنوعات فیزیکی و متافیزیکی آدمها بیزار است و به محیط زیست خود آنگونه که هست یا باید باشد، مهر میورزد؛ به سنگ، چوب، هوا، شهر، کوه و کتاب و خیابان تشخّص میدهد و به اسم صدایشان میکند. بیش از زیباییهای پیشساخته، طالب اصالت است و گویا با روند زندگی شهری سرِ ناسازگاری دارد.
یک عاشقانۀ آرام از جنبۀ سیاسی نیز در خور نقد است، چرا که نادر ابراهیمی برای بازتاب نگرش خود، رنگ حماسی به نوشتۀ خود بخشیده است و با رعایت اعتدال و رویکردی آرمانگرایانه سعی میکند مردم را به اتحاد، همدلی و آگاهی تبلیغ کند و در ادامه نیز، مثمر ثمر بودن آن را تلویحاً به اثبات میرسانَد؛ از این حیث میتوان به تأسی او از ادب مقاومت، پی بُرد. او را میتوان از پیشگامان عرصۀ ادبی معاصر دانست که به انعطاف در نگارش، قائل است و در پهنۀ کلام آنگونه که طبعش اقتضا میکند، جولان میدهد؛ گاه عینک فلسفه به چشم دارد و منطق از قلمش میبارَد و بیشتر اوقات، عاشقی پاکباخته است که محبوب خود را به قدر محبوب مورد خطاب حافظ و سعدی در شعرهایشان، منزلت میدهد و میستاید، امّا آنچه که مهم است نوع کُنش او در برابر دنیا و آدمهایی است که نیازمند صیانتاند و میتوانند معنای زندگی را پُررنگتر و خوشرنگتر کنند به شرط آنکه اخلاق بنای عمل باشد و معرفت بنای عشق.
۱۴/۰۱/۱۴۰۱