شاید بسیاری از خوانندگان ما نام آشوک سانی، شاعر، نویسنده و فیلم ساز هندی را برای اولین بار بشنوند زیرا آثار او تا کنون در ایران منتشر نشده بود. نخستین کتاب او “ساحل” که به صورت نفیسی توسط دکتر آفرین رستمی و با ویراستاری فنی و بازآفرینی دکتر وحید ضیایی توسط نشر نگین سبلان وارد بازار شد ، باید برای نخستین بار به معرفی این شاعر پرداخت. آشوک سانی شاعری است که میراث شعری خود را از ادبیات فاخر هند دارد. اما به واسطهء آشنایی و معانست فرهنگ هندی و ایرانی ، ریشههای شعری او را در ابیاتی ازحافظ ومولانا نیز میتوان یافت.
برای نخستین بار بر آن شدیم که همزمان با رونمایی این کتاب به معرفی و مصاحبهای از آشوک سانی دست بزنیم. آشوک سانی در این مصاحبه خود میگوید و خوانندگان مجله ادبیات خلاق را دعوت میکنیم پیش از خواندن مصاحبه ، دو تا از شعرهای این شاعر را مطالعه کنند.
“دیدهگان”
هیچگاه
خیره به چشمانم منگر و دروغ مگو
چشمها
دریچههای روحاند ،که نه عمق اقیانوسها و نه آسمانهایی دور
توان پنهان کردنِ کامل آنچه را که دارند
ندارند …
دیدهگانت
آیندگی احساسِ تواند
چون کشتی شکسته در نفوذ آب
فاش کنندگان رمزهای درونیات اند ،
نیستند؟
دیدهگانت
با من به نجوا نشستهاند ، بیصدا …
بیهیچ کلمهای ، بیهیچ صدایی
نگاهی ساکت و گنگ ، فاش کنندگانی بیصدا
رسواکنندگان صفحاتِ مُصحفِ درونت
فرقی نمیکند
مهارت پنهان کاریات
یا ، تر دستی گفتارت …
رهایی از این بند را ، خلاصی نیست …
چون
به دیدهگانت ، دروغ آموختن ، نتوانی
” امروز به شمارش برگها آغازیدم”
امروز ، به شمارش برگها آغازیدم …
برگهای درختی دیرسال
بلوطی که به سخن آمد و اشکهایم در سکوت
جاریشدن توانستند.
چه اصراری است؟
به بَرشمردنِ نَعَمات
چه نفعی تو ، راست؟
هر نفسی که فرو میرود و زندگی است
به شمارش کردنش ، میاندیشی؟
مرا سایهای است ، بر این گذرگاه
و همگان را سایه سارَم …
اما
هیچ ، گامی را تمایزی نمیگذارم
و تفاوت ما ، در این است …
اینگونه بود ، که ، خرد جاودانه از درخت صحبت آغازید.
که تکه تکه شدگان ، هیچگاه ، همان ، کُل ،
نبودهاند.
ما طالبانِ فهمیم
و باید که دریابیم ، زندگانی متبّرک است و روح
ابدی …
لطفاَ خودتان را معرفی کنید.
. آشوک سانی هستم ، شاعر، نویسنده و فیلمساز هندی .در سال ۱۹۳۷ در لاهور متولد شدم. تا زمان تقسیم*۱ آنجا تحصیل کردم. سال ۱۹۴۷ به دهلینو اسبابکشی کردیم. در هلینو تحصیلات دانشگاهی را در مُدرن اسکول*۲ و کالج سینت استفان کامل کردم. تا قبل از کالج سینت استفان اردویی یاد میگرفتم. در لاهور فارسی هم یادمیگرفتم که به خاطر جدایی کامل نشد.
مدتی گلف بازی می کردم. سپس برای چند سال با یک شرکت بریتانیایی در هند و بعد ۱۵ سال با یک شرکت صنعتی هندی کار میکردم. در سال ۱۹۷۵ شرکت خودم، مونارک اینترنشنال*۳ را راه اندازی کردم، که علاوه بر دفاتری در هند، شعبه هایی در بسیاری از کشورها از جمله چین، برزیل، امارات متحده عربی، اردن، ترکیه و…دارد. همچنین چند سال پیش گلوبال مونارک*۴ امارات را راه اندازی کردم.
چطور شد که شعر نوشتید؟
من شعر نوشتن، یا هر چیز دیگری به این معنا، به جز نامه های عجیب غریب همراه با عصبانیت برای سردبیران روزنامه ها، را در سن ۷۰ سالگی در سال ۲۰۰۷ شروع کردم. ابتدا با اردو شروع کردم و سپس در ۲۰۰۸ با زبان انگلیسی.
هر از گاهی که خودپسندی میکنم به خودم اغلب می گویم چقدر جای شعرهایم در دنیا خالی می بود اگر که یک اتفاق شخصی در زندگی من رخ نمی داد، بعد به خودم یادآور می شوم که من فقط یکی از میلیون ها نفر هستم که عاشق ادبیاتم، زیرا من رومی، حافظ، خیام، شکسپیر، وُردزوُرث یا افسانه های ادبیات و شعر نیستم. به زودی هم زمین گیر خواهم شد!
یک اتفاق بود و چیزی که به ذهن من آمد در ساعت ۱ بامداد که خدا می داند از کجا آمد! در سال ۲۰۰۷ بود که مثل موجی از احساسات به طرف من آمد و بعد آن را به صورت شعر نوشتم.
از کتابهایتان برای ما بگویید.
من اکنون نزدیک به ۴۰ کتاب دارم که به زبان های انگلیسی، اردو و هندی منتشر شده اند. یک کتاب داستان کوتاه به انگلیسی که در انگلستان منتشر شده. و یک رمان شعری به زبان انگلیسی منتشر کردم. و مفتخر هستم که یکی از کتاب های من “سالاد میوه” مجموعه شعری برای کودکان که توسط دکتر آفرین رستمی به فارسی و توسط آقای دیوید چی*۵ به چینی ترجمه شده است. همچنین یک کتاب رباعیات به اردو و یک کتاب “دوحه”*۶ با دو بیتی های هم قافیه ولی مجزا که به اردو، پنجابی و لاتین نویسه گردانی شده*۷
آیا با شاعران فارسی آشنایی دارید؟
متاسفانه آشنایی زیادی با شاعران فارسی ندارم. در حالی که می توانم فارسی را بخوانم نمی توانم همه را متوجه شوم. فارسی من در لاهور جا ماند، توسط انگلیس در سال ۱۹۴۷ گرفته شد. آشنایی تصادفی ام با مرحوم دکتر یونس جعفری و دکتر علی ممهوری فرصتی شد تا من ادبیات عالی فارسی ، آثار مولانا و حافظ را به زبان انگلیسی بخوانم و من چندین بار ترجمه فیتزجرالد رباعیات خیام را خوانده ام که تا حدودی بر نوشتار من تاثیر داشته است.
البته من تقریباَ آشنایی کاملی با شاعرانی که به انگلیسی نوشته اند دارم. من شدیداً تحت تاثیر نوشته های مولوی قرار گرفته ام. و ترجمه های مولوی و حافظ را خوانده ام.در پیش گفتار جدیدترین کتاب من به انگلیسی که اکنون در حال چاپ است با نام “روح بهار”، نظر پرسشگرانه سایمون پاتر در انگلیس آورده شده، که آیا من یک شاعرم یا یک فیلسوف؟!
چگونه با مشکلات و موانع این کار کنار میآیید؟
اینطور نیست که من در زندگی ام با مشکلات مواجهه نشده باشم. بسیاری از مشکلات من از سال ۱۹۴۷ شروع شد، اما معتقدم که یک سرنوشت وجود دارد! یک راه که برای هر کسی توسط خدای متعال انتخاب شده ، برای اینکه با آرامش، راحتی و با رضایت زندگی کنم. پذیرش حتی با پرسشگری! هیچ چیز از این برایم بامعنی تر و با اهمیت تر نیست. اعتقاد تبدیل به امید میشود. بنابراین اعتقاد به خدای آن بالا من را هدایت، پرورش و حمایت می کند.
چیز دیگری هست که بخواهید بگویید؟
تمام عبارات برای چیرگی صلح و سازش است. اما گاهی اوقات عبارات برای خشونت به کار برده میشود. همانطور که امروز در دنیا شاهد آن هستیم. چه شعر، چه نثر، موسیقی یا پانتومیم باید احساسات و عواطف ما را ، عشق به یکدیگر و مفهوم یک جهان را به تصویر بکشند و منتقل کنند. اما متاسفانه امروز نسبت به هر زمان دیگری در تاریخ تمدن از آن دور هستیم و همه اینها به لطف استفاده نادرست بشر از دارایی های فناوریست. اکنون دنیا نسبت به هر زمان دیگری ملی گرا تر است. جهانیسازی واژه ایست که جایی در لباس “من” گم شده است. برایم جای سوال است، آیا انسان قبل از نابودی این موضوع را خواهد فهمید یا نه؟
پانویس
*۱ : جدا سازی هند و پاکستان در سال ۱۹۴۷
*۲ : Modern School
*۳ : Monarch International
*۴ : Global Monarch FZC
*۵ : David Che
*۶ : Dohas
*۷ : نویسه گردانی به این معنی است که با حروف این زبان ها نوشته شده