کاظم نظری بقا

فلک به مردم نادان دهد زمام مراد

تو اهل دانش و فضلی همین گناه‌ات بس

یکی از مباحث تلخ در حوزه‌ی علم و ادب در اردبیل متأسفانه و یا خوشبختانه بحث هجرت دانشمندان، علما، شعرا و نویسندگان است. علل این که هر عالم و اندیشمندی که از این دیار می‌کوچد و به جای دیگری به ویژه به پایتخت نقل مکان می‌کند، قدر می‌بیند و بر صدر می‌نشیند چیست؟ بارها شنیده شده است که برخی از سفرکردگان وطنی حتا از مشخص شدن ملیت اردبیلی خود امتناع می‌ورزند. گاهی می‌شنویم که فلانی به قدری از شهر خود دلزده شده که دیگر نمی‌خواهد به آن سفر کند. گاه بزرگان این شهر به صورت ناشناس به دیدار دوستان و آشنایان می‌آیند و می‌روند. نقل است که استاد رضا سیدحسینی ابا می‌کرد از این که بگوید اردبیلی است. یقیناً بحث در این نیست که بزرگان این شهر در اردبیل محصور شوند و به مناطق علمی و فرهنگی و اقتصادی سفر نکنند، چرا که شکفتگی استعدادها، شهرهای بزرگ را طلب می کند و به قول مولوی:

 ده مرو ده مرد را احمق کند                  عقل را بی‌نور و بی‌رونق کند

این قضیه در حالی است که باز می‌دانیم که در دلِ این بزرگان، نسبت به دیار کهن خود اردبیل چه می‌گذرد و چه آتشی از دوری وطن در دل آن‌ها برپاست و در خفا چه میزان به شهر خود، دل می‌سوزانند و به آن دلبستگی احساس می‌کنند.

همگی ما بر این وضعیت پیش ِ رو یقیناً واقفیم و کنکاش در خصوص آن، گفت و گوی هر روزه‌ی‌مان است و دلایلی هم برای آن ابراز می‌داریم. گاه ریشه‌ی آن را به مسائل تاریخی نسبت می‌دهیم. گاه حسادت و چشم هم‌چشمی‌های شدید را یکی از عوامل آن می‌دانیم. گاه بیان می‌داریم که مثلاً در کتاب احسن‌التقاسیم این موضوع نوشته شده است. گاه از کتاب سیاحت نامه‌ی ابراهیم بیگ زین‌العابدین مراغه‌ای ذکر شاهد می‌کنیم. به نظر می‌رسد که تحلیل این مسأله نیازمند یک تحقیق گسترده در حوزه‌های جامعه‌شناسی و روانشناسی و قوم‌شناسی و از این قبیل علوم باشد و طبعاً بضاعت نویسنده در این ارتباط اندک است؛ اما پرداختن به اصل درد، یک موضوع است و پرداختن به تخفیف اثرات آن موضوعی دیگر. به نظر نگارنده امروز باید بیش از آن که به دنبال ریشه‌های این معضل بگردیم که کم و بیش بر ما معلوم است باید از راه‌های بی‌اثر کردن آن صحبت به میان آریم.

کم و بیش بسیاری از ما که فعالیت‌هایی در حوزه‌ی انتشار آثار داشته‌ایم با سخنانی بازدارنده مواجه شده‌ایم. شیطنت‌های پنهان و آشکار آشنایان و بیگانگان گاهی آن قدر شدت بیشتری دارد که باعث می‌شود انسان قید ماندن در وطن خویش را بزند و راه چاره را در آن می‌بیند که رفتن را بر ماندن ترجیح دهد تا شاید بدینوسیله در آرامش نسبی و به دور از دغدغه‌های اینچنینی به کارهای علمی و ادبی بپردازد.

بی‌اعتنایی به قول و سخن مغرضان، شاید یکی از این راه حل‌ها باشد. البته گفتن آن سهل است، اما به موعد اجرا گذاشتن‌اش ممتنع. در این میان تشخیص مغرض و مصلح با ماست. یقیناً باید نظرات ارشادی مصلحین را چراغ راه قرار داد و در این باب شکی نیست، اما در برابر وراجان و غرض‌ورزان بی‌کس و کار باید از شیوه‌ی بی‌اعتنایی بهره گرفت. وظیفه‌ی ما این است که کار خود را ادامه دهیم و اعتنایی به حاشیه‌سازان نداشته باشیم، اما با زیرکی مراقب رفتارها و گفتارها و آسیب‌هایی که ممکن است متوجه ما شود هم باشیم. هرچند ممکن است که گفته شود مراقبت و مواظبت دیگران در این جا نقض غرض است و با اصل مطلب منافات دارد، اما حقیقت این است برای کسانی که رفتن، راه چاره نیست و تدبیری جز ماندن ندارند شاید بهترین روش باشد. معمولاً حرافان و حاشیه‌سازان از روش‌های مختلفی استفاده می‌کنند. برای مثال به نمونه‌هایی از آن‌ها در این جا اشاره می‌کنم.

– وقتی کتاب سورها و سوگ‌های استاد بیوک جامعی منتشر شد عده‌ای با عَلَم کردن برخی مطالبِ متن با قید اهانت به عزاداری و عزاداران، جار و جنجال بیهوده‌ای را راه انداختند و سعی کردند با تخطئه‌ی کتاب و نویسنده‌ی آن از آب گل‌آلود ماهی بگیرند که خوشبختانه نقشه‌های‌شان نقش بر آب شد.

– زمانی که جلد اول کتاب تا قاف اندیشه‌ی استاد عسگر شاهی انتشار یافت، خیلی‌ها بودند که در باب شرح  عرفانی اشعار حافظ اعتراض کرده و آن را کاری بیهوده دانستند و از معایب آن سخن گفتند و سخنی از مزایای آن به زبان نیاوردند. مدعیانی که کالای دیگران را به عرش برین می‌برند و همواره نسبت به آثار تولیدی خودی بی‌توجهی و بی‌دقتی نشان می‌دهند. لیکن شاهد آن بودیم که جلدهای دیگر تا قاف اندیشه هم منتشر شد.

– زمانی که شعر سوری استاد عاصم، زبان به زبان می‌گشت و همه‌گیر می‌شد، بعضی‌ها سعی کردند با نظیره‌های مسخره‌ای که نوشتند مسأله را لوث کنند، اما به کجا رسیدند و در عاقبت پیروز این میدان چه کسی بود؟

– زمانی که کتاب شعر «ایلدیریملار لهجه سی» سروده‌ی استاد عباسعلی یحیوی «ائلچی» منتشر شد عده‌ای در نشریات محلی با عَلَم کردن زبان شعر و برخی مطالب عرفانی آن خواستند شاعر آن مجموعه را تخطئه کنند، در حالی که می‌دانستند استاد ائلچی بی‌تردید یکی از نوگرایان اصیل در حوزه‌ی زبان شعر ترکی معاصرند و تصویرها و فضاسازی‌های بکر ایشان راهگشای بسیاری از مدعیان نوگرایی در شعر امروز است.

– جناب دکتر جواد وهابزاده بیان می‌دارند که زمانی که در رشته‌ی روانشناسی از امریکا در سال‌ها پیش که پزشک عمومی هم به ندرت پیدا می‌شد، تخصص گرفته و اردبیل آمده بودند به مدت چهار سال مجوز مطب و کار برای ایشان نمی‌دادند و دلیل می‌آوردند که شهر ما نیازی به این تخصص ندارد.

– برای چند جلد کتاب نگارنده ایراد می‌گیرند و این مسأله را نقل محافل خود کرده‌اند، اما هرگز سخنی از  نویسندگانی که ده‌ها کتاب نوشته‌اند به میان نمی‌آورند. تا جایی که من سراغ دارم در تاریخ ادبیات همواره بزرگان شعر و ادب و هنر و علم مفتخر بوده‌اند به داشتن آثار کثیر، اما در این جا ظاهراً ورق برگشته است. به نظر می‌رسد که مرحوم دکتر جابر عناصری اگر در اردبیل می‌ماندند باید به خاطر این که بیش از چهل اثر منتشر کرده و ده‌ها مقاله‌ی علمی نوشته‌اند محاکمه می‌شدند. دکتر حسین محمدزاده صدیق تبریزی را باید به جهت خدمات بی‌نظیری که در حوزه‌های زیادی چون: نقد، شرح و تفسیر، تصحیح و تدوین، شرح حال‌نویسی، ترجمه، شعر، ادبیات کودک، ادبیات عامه، ضروب امثال، قصه‌های آذربایجان، دستور زبان ترکی، تذکره‌نویسی، تاریخ‌نویسی، آواشناسی، ادبیات عاشورایی و آیینی، دین و عرفان، زیبایی‌شناسی و هنر، سبک‌شناسی، لغتنامه، طنز، ادبیات معاصر، فلسفه، مردم‌شناسی، عاشیق ادبیاتی و… انجام داده‌اند حبس و یا اعدام کرد. ایشان نزدیک دویست جلد شاید هم بیشتر، اثر ِ گرانسنگ تولید کرده‌اند. در باره‌ی اغلب چهره‌های ادبی شاخص ادبیات فارسی و ترکی کتاب و مقاله نوشته‌اند. نشر بسیاری از دیوان‌های شعرای ترک زبان مدیون ایشان است و…

در تبریز برای شخصی چون مجتبی زادصادق که به گفته‌ی خود ریشه‌ای اردبیلی دارند و در حوزه‌ی ادبیات عاشورایی و آیینی دست به انتشار ده‌ها اثر با هزینه‌ی شخصی خود زده‌اند چه ارزش و احترامی که قائل نیستند، ولی در مقابل عده‌ای در اردبیل نشسته‌اند و برای افراد معدودی که کار فرهنگی و ادبی انجام می‌دهند به زعم خود مانع‌تراشی می‌کنند.

در گذشته خیل عظیمی از همشهریان فاضل ما در شهرهای بزرگ به ویژه در پایتخت به سر می‌بردند و هم اینک نیز کم و بیش وضعیت چنین است. اغلب این شخصیت‌ها از افتخارات شهرمان محسوب‌اند. به راستی اگر اینان در همین شهر غریب‌نواز و خودی‌کش می‌ماندند آیا به شهرت و اعتباری که اکنون دارند باز هم می‌رسیدند؟

برای مثال بزرگانی مثل مرحوم عبدالله توکل و مرحوم رضا سیدحسینی از میانِ رفتگان و استادانی چون دکتر منصور ثروت و دکتر علی‌اصغر حلبی و دکتر صدوقی سُها و خیلی‌های دیگر را آیا اردبیل می‌توانست در دامن خود پروریده و آن‌ها را به اوج برکشد. فضلا و ادبا تا در اردبیل‌اند قدرشان مجهول است، اما تا پایشان به مرکز رسید یک دفعه عزیز می‌شوند و جای در دل‌ها باز می‌کنند. برای ما استاد می‌شوند و بزرگ و بی‌نظیر، در حالی که ما می‌توانستیم قبل از این که دیگران این گنجینه‌ها را به ما معرفی کنند ما خود پیشقدم شده در جهت معرفی آن‌ها تلاش بکنیم. تا مرحوم سیدحسن قاضی طباطبایی که از اجله‌ی علمای ادبیات است از دکتر علی‌اصغر حلبی تمجید نکند محال است که ما زبان به مدح او برگشاییم. تا دکتر جلیل تجلیل از کتاب تا قاف اندیشه‌ی استاد شاهی تجلیل نکند غیر ممکن است که ما به کتاب ایشان وقعی نهیم. تازه پس از تأیید ایشان باز در پی آنیم که بهانه‌تراشی کرده و علل واهی دیگری را برای رد آن نقل کنیم.

کوتاه سخن، ذیلاً به مواردی که برای بودن و ماندن در این شهر برای یک نویسنده و شاعر و هنرمند به نظر نگارنده لازم می‌آید اشاره می‌شود.

– در اردبیل برای ماندن در عرصه باید مبارزه کرد، هرچند که از ما انرژی بسیار هم ببرد.

– باید برای ماندن در این عرصه به خیل سنگ‌اندازان بی‌اعتنایی کرد.

– باید درجه‌ی تلاش و کوشش خود را در جهت بالا بردن اطلاعات لازم افزایش داد.

– باید در راه انتشار آثار، محکم‌تر گاه نهاد و از چیزی یا کسی نهراسید.

– باید به قضاوت تاریخ اندیشید، نه قضاوت عده‌ای بی‌سواد مغرض.

– نباید دل در گرو قدرشناسی کسی بست. از این جهت باید خود را تقویت درونی کرد.

– همیشه باید خود را در پله‌ی اول علم و ادب دانست، احساس غرور ما را از ادامه‌ی راه قطعاً باز خواهد داشت.

– باید راه اعتدال را برگزید و این باور را به دیگران انتقال داد.

– باید در انتشار آثار تحقیقی از روش‌های علمی به روز استفاده کرد.

– باید از همه‌ی امکانات فضای مجازی بهره گرفت. به تعبیری دیگر باید به روز بود.

– تجلیل از بزرگان شهر را به هر طریقی باید وجهه‌ی همت خود قرار داد.

 

بزرگش نخوانند اهل خرد                  چو نام بزرگان به زشتی برد

 

– باید قوه‌ی دیگرپذیری را در خود تقویت کرد. عدم پذیرش دیگری ریشه‌ی بسیاری از مشکلات فرهنگی ماست.

– باید گفتار را با رفتار  متناسب ساخت. باید نه خود را فریب داد و نه دیگری را.

– روحیه‌ی استعلای فرهنگی شهر را باید از مرحله‌ی ذهن به مرحله‌ی عین رسانید.

 

دکتر کاظم نظری بقا