مُغازلههای یک جَمّاشِ پیر/معرفی و تحلیلی از مجموعهشعرِ پریخوانی/سرودهی امیرحسین الهیاری
مقدمه
شعر امروز ایران جدا از تمام محاسن و معایبی که دارد، حداقل در ظاهرِ امر به این نقطه رسیده، که شعریت را در مرکز توجه قرار دهد. دیگر از جدالهای کهنه و نو در قلمرو شعر فارسی بدان صورت که حتی تا اواسط قرن گذشته جریان داشتند، چندان خبری نیست و شاعران متعهد (علیرغم انگشتشمار بودنشان) برکنار از تعصبهایی که در رابطه با فرمها و قوالب وجود داشته و دارد، شعر را در مفهوم منطقیِ آن میسرایند.
امیرحسین الهیاری (زادهی ۱۳۶۲ در ابهرِ زنجان) به اذعان اساتید و فحول ادب معاصر و به گواهی اشعارش، از برجستهترین مُهرههای شعر امروز ایران بهشمار میرود. شاعری که به شکل تخصصی در قوالب کلاسیک از قبیل: غزل، قصیده، رباعی و مثنوی فعالیت دارد و در عرصهی نوسُرایی (خصوصاََ شعر منثور) هم تجربههای موفقی داشته است.
در این نوشتار، به مهمترین مجموعهشعر مستقلی که تاکنون از وی چاپ شده، یعنی کتاب《پریخوانی》میپردازیم.
آشنایی با شاعر
سخن گفتن دربارهی وجوه شخصیتی و هنری امیرحسین الهیاری کاری بسیار دشوار است. او شاعر، زبانشناس، نمایشنامهنویس، بازیگر و کارگردان تئاتر، گیتاریست، ترانهسُرا، ملودیپرداز، محقق متون عرفانی و مترجم زبردست ادبیات کلاسیک و معاصر عربی و ترکیاست. علاوه بر اینها دارای دکترای حرفهای پزشکی و چندین دوره قهرمانی در مسابقات زیبایی اندام بوده و فعالیتهای خیریهی گستردهای در سطح کشور انجام داده است.
اما شعر و شاعری همواره محور اصلی فعالیتهای وی محسوب میشود. الهیاری از سنین کودکی در خط شاعری افتاده و با حضور در جشنوارههای شعر دانشآموزی و دانشجویی کارش را آغاز کرده است. از همان اوان جوانی به واسطهی مایهی ادبی و قوت اشعارش مورد توجه اساتید و بزرگانی از قبیل: حسین منزوی، منوچهر آتشی، سیمین بهبهانی و بهاءالدین خرمشاهی قرار گرفته و مصاحب نزدیکشان بوده.
از وی تاکنون مجموعهشعرهای: عقاب قلّهی یوشان، آن حرفِ دگر (مجموعهی هفتاد و دو رباعی عاشورایی)، شبهای موشکباران، یادداشتهای کوچک بیمارستان و پریخوانی(مجموعهی غزل و چند قصیده و مثنوی) به چاپ رسیده است.
به احتمال زیاد، بزرگترین و زبدهترین مجموعهشعر او در سالهای آینده با عنوان《خمریات》چاپ و انتشار بیابد که به گفتهی خودش؛ شامل یکهزار غزل خواهد بود.
(۱)
مجموعهشعرِ《پریخوانی》که برای چندین سال توسط نشر قطره چاپ و منتشر میشد و در سالهای اخیر با طرح و شکلی تازه توسط نشر مولی منتشر میشود؛ شامل سیصد و پنجاه غزل، سه مثنوی و دو قصیده است که در یک بازهیِ ده ساله (از ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۳) سروده شدهاند. قصیدهی دوم کتاب، مُلَمَّع (دوزبانهی فارسی-عربی) است و تحسین علی احمد سعید اسبر (آدونیس) شاعر بزرگ جهان عرب را برانگیخته است. همچنین کتاب به مقدمهای از استاد بهاءالدین خرمشاهی مزین است.
《پریخوانی》یا جنگیری، تسخیر جن و پری با خواندن افسون و عزیمت را گویند.
به قول مولانا:
در پریخوانی یکی دل کرده گُم
بر نجوم آن دیگری بنهاده سُم…
انتخاب چنیننامی از سوی امیرحسین الهیاری برای مجموعهی غزلهایش، جدا از تناسب با تلمیحات و ارجاعات ظریف بعضی اشعارش به افسانههای جن و پری، معنای ضمنی جذابی در رابطه با غزلهای عاشقانه این مجموعه دارد. برای مثال غزل پنجمِ کتاب:
افسونی و بسیار پری در تو پدیدار
جن در شبِ جادویی چشمانِ تو بیدار
چشمانِ تو آمیخت به هم جن و پری را
آمیخت به هم شورِ پریخوان و پریدار
زنهار ز افسونِ پریخانهی چشمت،
بسما… از این جنزده در لحظهی دیدار…
…اما پریان آدمیان را نرسانند،
دل بر دل و لب بر لب و دیدار به دیدار
و این بیت که مطلع یکی از غزلهای اوست:
شاید چو پَری با مِه و دود آمده باشی
شاید شبی از ماه فرود آمده باشی…
یا بیت زیر که معاصریتی عمده و تازگی چشمگیری در در ابداع تصاویر و ترکیبات دارد:
به یادِ دلبریِ حوریانِ اُخرایی!
اگر خرابِ پریزادگانِ دنیویام…
ابیاتی از این دست در کتاب پریخوانی مکرر دیده میشود:
ای دیوِ دلسپرده که از خواب میپَری
آتش بگیر و ولوله کن دود شد پری…
(۲)
الهیاری شاعریاست با اندوختهای وسیع از ادبیات و تاریخ فارسی و عربی؛ و به شکلی عجیب این دانشِ فاخر را با سادگی و صمیمت ادبیات عامیانه ترکیب کرده. در این مسیر، که بهراستی شبیه حرکت بر لبهی تیغ است، نه فخامت زبانی اشعارش لطمهای به مفاهیم ساده و صمیمی شعرش زده و نه آن عاطفهی بیآلایش وصلهی ناجوری بر قامت پُرطمطراق شعرش به حساب میآید. شعر برای او مجالیاست تا معلومات وسیعش از مقولات مختلف را به رُخ بکشد.
کسی که از عاقبت کار هلالی جغتایی (شاعر قرن ۹) و کشته شدنِ او به دست شیبکخانِ ازبک بهخاطرِ شیعه بودنش آگاه نباشد، ظرافت این بیت را به تمامی دریافت نخواهد کرد:
دیدی هلالیِ جُغَتایی را، پایانِ شاعرانِ هوایی را
حاشا به سوقِ دوست غزل گفتن، کَلّا بهدامِ این هنر افتادن
مخاطبی که با بر دار شدن منصور حلاج یا جنبش
سربداران و شیخ حسن جوری آشنا نباشد، تلمیح نهفته در این بیت و شبکهی معنایی دلپذیری که منصور و دار و سربداران و شیخ حسن جوری پدید آوردهاند، به تمامی در نخواهد یافت:
منصور و شیخ از جور میخواهد زمان آری
هر سر که بر دارِ بلا شد سربداری نیست!
یا این بیت را در نظر بگیرید:
دلم چو دولت هُرمز به تختِ باد نشست
جهان حکایتِ ماخ است و مرزبانِ هری
خواننده برای لذت بردن از این بیت میبایست بداند که یکی از منابع فردوسی برای نظم شاهنامه ماخسالار مرزبان هرات بوده و ارجاعی که بیت الهیاری به این ابیات شاهنامه دارد:
یکی پیر بُد مرزبانِ هری
پسندیده و دیده از هر دری
جهاندیدهای نامِ او بود ماخ
سخندان و با فرّ و با یال و شاخ
بگفتم: بگو تا چه داری به یاد
ز هُرمز که بنشست بر تختِ باد
بازتاب همین دانستههاست که باعث میشود لذت حاصل از شعر او برای مخاطب؛ بیشتر یک التذاذ فنی و هنری باشد تا عاطفی. به عبارت دیگر تلمیحات، ارجاعات و بازیهای زبانی و مفهومی شعر او بیشتر از آنکه حس و حال عاطفی خواننده را درگیر کنند، به دنبال ایجاد یک لذت فنی هستند.
برای مثال این ابیات از انتهایِ یکی از غزلهایش:
…نه خوانِ این غزل ای آفتاب در خورِ توست
که میهمان کُنَمَت حضرتا ! به ماحضری
پسر نشانِ پدر میبَرَد که تا بودهست،
فریب خورده ز اُمُّالبَشَر ابوالبَشَری
بشارتی که شنیدهست و برگزیده مرا
دلت که صاحب ذوق است در زبانِ دری
که《اَلَّذینَ هَداهُم》و《هُم اولوالالباب》
خوشا که پاسخِ حُسنِ تو میدهد زُمری
آن بازی ظریف با کلمات《حضرت》و《ماحضر》، ارجاع به مصرع: پسر کو ندارد نشان از پدر (که مَثَل سائره است)، تناسب عبارات《اُمّّالبَشَر》و《اَبوالبَشَر》تضمینِ عباراتی از آیهی هجده سورهی زُمر و…
همه و همه، مثالهایی هستند بر تائید این مدعا که شعر امیرحسین الهیاری در پیِ ایجاد یک لذت فنی و هنری برای مخاطب است. اما اینطور نیست که شعر او خالی از عنصر عاطفه باشد یا معانی و مفاهیم کلام او، قربانی لفظپردازی شوند! امتیاز چشمگیر او نسبت به اَقرانش در این است که در عین فخامت و سنگینی زبانی و فکری، نوعی سادگی و صمیمیت پایدار را در شعرش گنجانده که رقیقترین احساسات را در مخاطب بیدار میکند. برای مثال اگر غزل زیر را در نظر بگیریم:
اگرچه میبَرَد امشب دوباره از هوشت
به یادِ هر که اگر هر چه میزنی نوشَت!
نهالِ نورسِ عشقی که دستِ تابستان،
سه گوشوارهیِ گیلاس کرده در گوشَت
سری تکان بده تا همچو گیس خرمنیات،
تمامِ عشق به پایَت بیفتد از دوشَت
سری تکان بده تا آن گدازههای هوس
بجوشد از لبِ آتشفشانِ خاموشَت
سری تکان بده تا خود هر آنچه میدانی
بریزد از تنِ عُریانِ پرنیان پوشَت
مگر به سینه بخوابانیَم که این شبها
خیالِ خواب ندارم مگر در آغوشَت
نیاز به گفتن نیست که چه مایه احساسات لطیف و صمیمی در عین استحکام زبانی در این غزل درج است.
ارتباط عمودی بین ابیات به بهترین نحو ممکن برقرار شده و تصاویر بدیعی از قبیل: سه گوشوارهی گیلاس، تمام عشق به پایت بیفتد از دوشَت و ترکیبات و کلماتی از قبیل: گدازههای هوس و لبِ آتشفشانِ خاموش، نشان از روح معاصر غزل، نگاه بدیع و خلاقیت شاعر نسبت به مسائل عشقی دارد.
غزلیات عاشقانهی الهیاری (بهخصوص آنها که در اوایل دههی هشتاد سروده) یادآور غزلهای اخوانثالث در مجموعهی ارغنون هستند؛ با همان عریانی، تندی و تیزی و بیپروایی در ابراز احساسات و نوعی لحن قلندرانه و لولیوش که نسبت به کارهای پیشینیان معاصریتی عمده دارند. برای مثال غزل زیر را بنگرید که چه مایه تند و تیز بیپروا سروده شده:
شبی که یکسره عریان شوند لیموها
گرسنگانِ تو را نان شوند لیموها
شرابِ شهوت و شرماند گوییا وقتی،
به زیرِ دستِ تو پنهان شوند لیموها
تو چرخ میزنی و ناگهان به شعبدهای،
شبیهِ پستهی خندان شوند لیموها
مگر که در شبِ بازارِ عشوههای گران،
شبی به لطفِ تو ارزان شوند لیموها
چنین که خرمن گیسو به سینه افشانی،
مباد کز تو پریشان شوند لیموها !!!
تو را غزل به غزل در حریمِ پیرهنت،
نوشتهام که غزلخوان شوند لیموها
یا بیت زیر:
خرابِ خوابِ تو هستم که نیست بالشِ ماه
چو سینههای سپیدِ تو سر گذاشتنی…
از سویِ دیگر تأثیر عمیق حسین منزوی، شاعر همشهریاش در غزلهای آن دوره از حیات شاعری وی چشمگیر است. او بهمرور کارش را پختهتر میکند و سرانجام در اواسط دههی نود از دایرهی نفوذ اخوان و منزوی خارج گشته یک بلاغت شعری که خاصِ خود اوست پدید میآورد. شعرهایی که محصول دورهی اخیر شاعری ویاند، مختصاتی از این قبیل را شامل میشوند: استفاده از اوزان عروضی کمتر استفاده شده، کلمات قافیهی نو و کمسابقه، آکندهگی از تلمیحات و ارجاعاتی به ادب، فرهنگ و تاریخ عربی و فارسی و یک نگاه ویژه نسبت به مسائل مطروحه در شعرش که حاصل تجربهی شخصی ویژهی اوست. برای مثال در غزل ۲۸۹ از کتاب پریخوانی به مطلع:
آن غزلچشمِ جادو مرا بس
و آن غزالِ سخنگو مرا بس
چند مورد از مختصات شعری او از قبیل: انتخاب یک وزن عروضی کوتاه و نسبتاََ خاص، اختیار کردن عبارت《مرا بس》به عنوان ردیف که نسبت به ارکان وزن مورد استفاده، ردیف بلند و دشواری محسوب میشود
یا عبارات بدیعی مثل《غزلچشم》و《غزالِ سخنگو》و… قابل ملاحظه است.
بهخصوص در شاهبیتی از همین غزل که مفهوم اروتیکِ مکرری با شیوه و تصاویری به غایت بدیع و نو ارائه شده است:
حالیا زان بلادِ عسلخیز،
تا ابد آن دو کندو مرا بس…
(۳)
گفتیم که: الهیاری شاعریاست با اندوختهای وسیع از ادبیات کهن فارسی و عربی. مطالعات عمیق وی در زمینهی تاریخ و فرهنگ ایرانی-اسلامی (مشخصاََ تاریخ و فرهنگ عرب) به شکل طبیعی در شعر او منعکس گشته باعث شدهاند نوعی روح تاریخی و روایی بر شعر او سایه افکند:
من مالکِ عشقم که در صفین دلداری،
جویی درخشان میشود جاری ز شمشیرم
هر بار تا نزدیک قُلزم میرسم اما،
آنجا زنانی زهر میریزند در شیرم…
در کمتر شعری از آثار متقدمین و متاخرین چنین تلمیحات و ارجاعاتی را شاهدیم. تلمیحات عموم اشعاری که مخاطبان شعر فارسی با آنها سر و کار دارند در دایرهی موارد منحصر به تاریخ و فرهنگ ایرانی میگنجد و شاید برای مراعات مخاطب یا علل دیگر به ندرت از حدود مشخصی فراتر میروند. اما شعر امیرحسین الهیاری در اکثر موارد حاوی ارجاعاتی بیسابقه یا کمسابقه از نوع مواردیاست که در دوبیت بالا شاهدیم. تلمیح به: مالک اشتر از سرداران معروف صدر اسلام، جنگ صفین، شهادت او در قُلزُم، و روایتی دربارهی شمشیر مالک که به《آب درخشان》معروف بوده. عجیب آنکه به موفقترین شکل ممکن از این مفاهیم تاریخی، مضامینی عاشقانه و رمانتیک اخذ کرده است.
یا غزل زیر:
ربیعِ اول و ثانی تو ای هماره ربیع
شکوهِ فصلِ گُلت را همه فصول، مطیع
دلیلِ خلقتِ افلاک را، دلیلِ نشاط
اَلا تو دخترِ معراج، ای شفیقِ شفیع
- گُلابِ آن گُلِ سر بَر کشیده از تاریخ
قرار و رفعت احوال آن رسولِ رفیع
تویی که همسر تفسیرِ انشراحِ مبین
تویی که لیلی مجنون سینههای وسیع
اَلا تو امّ بلا، اُمّ سیدالشهداء
صدیقهالشهدا، مادرِ مقامِ منیع
همان کسی که ز میزانِ کربلا دادند
مقامِ نامِ بشر را به نامِ او ترفیع
چه فتنهها که عرب با تبارِ عشقِ تو کرد
حکایتِ غمِ حیدر، حکایتی است فجیع
مرا ز روزِ سریعالحساب بر تو دخیل
که درکفِ تو سَبُک میشود حساب، سریع
بر آن سَرَم که مرا بادِ غم نخواهد بُرد
چنین که خاکم و خود را سپُردهام به بقیع!
غزل برای حضرت فاطمهی زهرا (س) سروده شده است. جدا از آنکه با یک غزل آئینی شُسته و رُفته سر و کار داریم. بعضی از مختصات شعری الهیاری از قبیل: استفاده از کلماتِ قافیهی کمسابقه و عربیت در فُرم و محتوا را نیز میتوان در آن دید.
تلمیح و ارجاع به فرهنگ و تاریخ و ادبیات عرب خصیصهی جدایی ناپذیر شعر امیرحسین الهیاریاست که جا به جا میتوان در صفحات دیوان اون یافت:
بیا چراغِ سهیل از سرِ یَمَن برگیر
عروسِ ماهِ تمام از شبِ عَدَن برگیر
به عزم فتح فلک پا به فرقدان بگذار
به قصدِ رَمیِ مَلَک سنگِ اهرمن برگیر…
…حریرِ دامنِ مَکرِ ابایزید بِهِل!
حدیدِ قبضهی تیغِ ابالحسن برگیر
امتیاز این ابیات صرفاََ در جناسِ ناهمسانِ اختلافی بین حدید و حریر یا پارادوکسِ درخشانِ نهفته در《به قصدِ رَمیِ مَلَک سنگِ اهرمن برگیر》یا تضاد و طباق بینِ دو مفهوم ابایزید-معاویه- و ابالحسن-علی- نیست!
(که در جای خود بسیار ارزشمنداند) بلکه امتیاز این ابیات و سایر موارد اینچنینی، طبیعی بودن این دسته از ارجاعات و تلمیحات است. به عبارت دیگر مطالعات عمیق الهیاری دربارهی فرهنگ عربی چنان در شعر او هضم شدهاند که گویی جزئی جدایی ناپذیر از آن هستند. او این موارد را لزوماََ برای تکلف و تصنع وارد شعرش نمیکند، بلکه این ارجاعات به شکل طبیعی در شعر او انعکاس مییابند و جاری میشوند.
(۴)
امیرحسین الهیاری یک تُرکِ اهلِ زنجان است و در زمینهی ادبیات ترکی و سرایش شعر به زبان مادری خود نیز فعالیتهایی داشته است. هرچند تاکنون مجموعهشعر ترکیای به شکل مستقل از او به چاپ نرسیده، اما در بعضی نشریات و همچنین در صفحات مجازی، شعرها یا ترانههایی از او که به زبان تُرکی سروده در دسترس هستند. دلدادگی او نسبت به اصالت و نژاد خود و وقوف خیرهکنندهای که نسبت به ظرافتهای شعر تُرکی دارد باعث شدهاند علاوه بر منعکس شدن بعضی مختصات و مضامین این زبان در اشعار فارسیاش، در مجموعهشعر پریخوانی به کرّات شاهد ملمعات (شعرهای دوزبانه) فارسی-ترکی یا به کار بردن ارجاعات و تلمیحاتی مرتبط با تاریخ،فرهنگ و ادبیات تُرک باشیم. برای مثال غزل شمارهی ۳۱۳ از کتاب پریخوانی:
زنبورِ طلاپیرهنِ آنسویِ پرچین!
اینجایی و آوازهی گیسویِ تو در چین
بیتالغزلِ معرفتِ چشمِ تو حافظ
سعدی ز گلستانِ لبانِ تو شِکرچین
ای چرخش مستانهی گیسویِ تو اعجاز
چین در پِیِ هر چین پِیِ هر چین پِیِ هر چین
《بو اولکده دامدان داما دیوانهلرین وار
قوربانین اولوم آی ایکی قول ساری گویرچین》
دادند به عالم خبرِ عشقِ مرا باز،
از چشمِ سیاهِ تو کلاغانِ خبرچین!
ترجمهی بیت ترکی:
در این شهر بام به بام کسانی تو را دیوانهاند
به قربانِ تو ای کبوتر زردبالِ من…!
یا غزل شمارهی ۱۰ :
نگو طریقتِ جادوگری نمیدانی!
نشانِ دیو و زبانِ پری نمیدانی
به خیرگی و خرابی، شبیهِ من در عشق
تو هم دلاوری و… دلبری نمیدانی
چرا که رونقِ بازارِ عشقبازان را
تو نیز خفته و بیمشتری نمیدانی
تنت مُغازلهیِ آب و آتش است اما
غزالِ آبی و خاکستری نمیدانی
《یازاندا یاندی دوداقیم کول اولدی جملهلریم》
اگرچه یک کلمه آذری نمیدانی…!!!
ترجمه مصرع ترکی:
هنگامِ نوشتن لبانم سوخت و جملاتم خاکستر شد.
در ادامه ابیاتی از مجموعهشعر پریخوانی نقل میشوند که به داستانها و روایات مربوط به فرهنگ آذربایجان اشاره دارند:
تو را به صحبتِ《عاشق جنون》قسم مگذار،
که کارِ عشق به دیوانگی کشیده شود…
عاشیق جنون، از عاشیقهای معروف، که روایتگر افسانههای عاشقانه و حماسی آذربایجان کهن بوده.
***
ابیات زیر که در آنها به چگور (سازِ آذری) اشاره دارد. سازی کهن که عاشیقها مینوازند:
پیشِ تو زبان جز که به آواز ندانم،
بگذار که حمدِ تو بخوانم به چگوری
و:
تو مینوازی و من مستِ شور تر شدنم
دو زخمه مانده دگر تا چگور تر شدنم
***
امشب تنِ ما از جان پُر، جان از نفسِ جانان پُر
امشب رَمه از چوپان پُر، امشب ارس از سارا مست
که اشاره دارد به داستان عاشقانهی خانچوپان و سارای و غرق شدن سارای در رود ارس.
علاوه بر اینها باید اشاره کرد به غزل شمارهی ۴۲ کتاب که به قهرمان حماسههای ملّی آذربایجان، پهلوان روشن معروف به《کوراوغلو》تقدیم شده و آکنده از تلمیحات و ارجاعاتی به نامها و اَعلامِ مرتبط با داستانِ اوست.
و همچنین مثنوی شمارهی ۳ (آخرین قطعهشعر کتاب) که باز با الهام از داستان کوراوغلو سروده شده است.
کلامِ آخر:
راجع به کارنامهی شاعر فعالی مانند امیرحسین
الهیاری نمیتوان یک حُکم کلّی داد. مروری بر سرودههای او از اواسط دههی هفتاد تا شعرهای آخر مجموعهی پریخوانی که محصول اوایل دههی نود هستند، گواهی بر این مدعاست که او روز به روز در حال پیشرفت و پختهتر کردن کارهایش بوده. گفتیم که به مرور از سایهی چهرههایی مانند اخوان و منزوی خارج شده و نحوهی بیان خاص خود را ساخته و پرداخته است. اینک که این نوشتار منتشر میشود (سال ۱۴۰۳) از اولین چاپ مجموعهشعر پریخوانی بیش از ده سال میگذرد. یقیناََ الهیاری طی این ده سال راه درازی را طی کرده و نحوهی بیان خود را تکامل بخشیده است. عربیگرایی و مختصات شعری او در کنارِ تبحرش در بهکار گیری مختصات زبانی سبکهای خراسانی و عراقی و ریختن مضامین نو و بدیع در این ظرف، او را در بین غزلسُرایان امروز ایران، به چهرهای متفاوت و ممتاز بدل کرده است.
با تمامِ اینها میبایست در انتظار چاپ و انتشار بزرگترین مجموعهی شعر او با نام《خمریات》بود، که چندسالیاست در محافل و نشریات کشور نوید انتشار آن داده میشود و معرّف بروزترین چهرهی شعری امیرحسین الهیاری و شامل پختهترین سرودههای وی خواهد بود.
علی احمدی راد