بخشی از “شعرآستان عبا خوان ” قسمت ۱۳
به کهنسالی این برگها که میرقصند در سینهام دوستت دارم و تبر که از دستت میافتد وقت سایه گستریام .دو چشمم خون دو چشمت بخون نشستهامش دوباره که ببینمت در بُرُنزه ی خشتیهای دلنشین دو چموش بی بالینِ سرزمینهای تنانگیمان.
ای از تو در بَدر ماهیتر از نیزه سپاهیتر از بود چنبره زده ام خود را تا نیای پیلهام بادامیکه تلخند موسیوهای به زنگ نشسته میگردد. در آتش فرو ببرم اَشّد توام چاه کفترم سمنو!
این جاده دوندگی دارد با دو ساق دراز و راهی که به کوه آنی ختم میشود اسمش ببری باده ببُرّی پیاله که من همچنان عرق کش سگ های دُم علفم.
بابا دوزاری بابا سنار سه شایی بابا کمبوزه بابا گُل در بره خیر سرش.
در به درم کن …در به درکه که …
بازتاب آثار دکتر وحید ضیائی در سایتهای مختلف
مشاهیر ادربیل – صفحه شخصی دکتر وحید ضیائی
دکتر وحید ضیائی