به نام خداوند جان و خرد
از دیر زمانی پیش شعر همواره موجودیتی فرا احساسی در ایران داشته است. زیرا شکل تظاهر یافته همه جنبههای هنری ملتیست که در تاریخ مکرر خود زبان گویایش را دهانی به اندازه دروازه قصر ها یافته است. شاعر برای مقبولیت و محبوبیت و استمرار هستی هنری خویش لاجرم در پی ممدوحی میگردد تا بیشتر از (شاهدان و شیرین دهنان) چیزی فراخور هنر عرضه شدهاش به او ببخشد. چیزی یا چیزهایی که هر نهاد قدرتی برای رسانه ای شدن آلامش بدو نیازمند است. در خدایگانی پادشاهان و سلاطین ضلع سوم (رعیت) دستور پذیر بایدها و نبایدهاست. چنانچه در خدایگانی وزن و پادشاهی قافیه و ردیف (کلمه_رعیت) مجبور به اطاعت امر است. (کلمه_رعیتی) است که در نظام عروضی تعریف شده ای بنا به سلیقه هر دوره و پادشاهی در شکلی مشخص و منتخب در محور نظمی دستوری چیده میشود و موظف است شکل رفتاری رعیت مدارانه ی خود را بنا به جبر خدایگانی و امر ملوکانه قافیه مداری غیر قابل تغییر شکل دهد.( رعیت_کلمه ) نه در جانمایی و ابراز وجودی خویش آزاد است و نه در پیوستن به دایره کلمات دیگر از جهان دیگر.
(واژه بیگانه) نیز تا عصر نهضت اولِ مشروطه امکان ورود به هیچ یک از ارکان عروضی را نداشته تنها گاهی در شکل عامیانه یا هزل آمیز که نوع مردمی طرد شدهی شعر کلمه است، خود را چون دلقک درباری آزاد فرض میکند و جز دایره اندرونی ملوکانه و خلوت مزورانه درباری جایی برای ابراز وجود ندارد!
(کلمه_رعیت) سالها بدین و منوال در قید دو اصل شکل و ساختار باقی میماند و تلاش شاعران ساختار شکن آن زمان برای ابراز (دیگر گونه اندیشیدنها) در چهارچوب خدایگانی وزن و قافیه تا حدی کمر خم میکند؛ به راستی باید (مثنوی) را تلاش سخت اندیشه ورزانی دانست که علیرغم درک زندان وزن جبار ِخرد ، خود را به خنجر فاعلاتن فاعلاتن کشته میگردانند و جهان نثر ایشان در باب نخبگانی خود باقی میماند و هیچ گاه رتبه مقبولیت چه دردربار و چه بین رعیت پیدا نمیکند چرا که ما ملت شعریم: موزون و مقفّا!
[و کاش موزون بود و مقفّا که منظوم شد و بر قافیهها، ردیف مکرر توبیخات و توضیحات اضافه شد.] رعیت_کلمه های بسیاری در این امر زاده شدند. پیوند ملوکانه نژادهای ترک و عرب و فارس و کرد و … و ادغام این واکاویهای دستوری در هم رسایل دیوانی و شعر میدانی رزمی را به بزمهای عاشقانه کشاند و شکل خدایگونگی اوزان قدرتمندی (پذیرنده و جنایت پذیر) خود را در نظم بیرونی معشوق ادب فارسی نشان داد. در کمال توازن و خونریزی!
از تیر و کمان و سنان و عقرب و زنخدان که هر یک را نظم بیرونی شکل میداد که ظاهرش محبوب مینمود و باطنش خونریز بود. که (گردن نهادن به حکمش) شکری واجب نیز داشت!
اما جهان در مدار قوافی باقی نماند و منطق جدال کلمه با خویشتن و فریاد رعیت_کلمه که نوع دیگر از نجوا را به شکل انقلابی خویش از شمال غرب ایران شنیده بود با آشنایی شاعرانی از بند رسته نخست در شکل بیرونی (قالب) کش و قوسی یافته و بعدها در تلاش مشروطه خواه خویش (واژگان دیگر را) وارد شعر کرد.
رعیت_کلمه محبوب فرنگی یافت! بهار و عارف و عشقی در شعر و قائم مقام در نثر خود را از دربار شعر فاصله انداخته ناگاه (در شعر شیک ایرج) حوله و دکولته ، کنار انگور و وافور نشستند!
جهان خدایگانی استبداد اما هنوز استمرار خویش را میطلبید . به شهادت تاریخ هر چند پیش از نیما بسیاری کوشیده بودند تا شکل بیرونی و درونی شعر را به جهان آزاد نزدیک سازند اما تاریخ نیما را خاتمه پادشاهی مطلق قافیهمند خواند تا نظم سطردار در پارسی به هم بخورد. رعیت_ کلمه اندکی آزادتر به اندیشه شاعر از بند رسته تکانی به خود بدهد و تا قافیه مشروط شود به انتخاب روند فکری پدید آورنده!
روند ورود تفکرات مکتبی زمینی به جهان در حال گذر ایرانی پیوستن شاعرانی که رستن از این استبداد متوالی را گسستن تام میپنداشتند، دیر زمانی بعد به نفی پادشاهی قوافی و عدول از نظم خدایگانی اوزان عروضی باعث شد. خوب یا بد پسندیده یا ناپسند رعیت کلمهی عاصی در شکلی از اسارت خویش رسته بود… به عصیان رسیده و منتظر تولدی دیگر بود. تولدی دیگر که حتی نوع آزاد خویش را طرد نمود و در ناباوری بسیاری کلمه به واژه مبدل شده بود و جای( رعیت _کلمه)، ( شهروند_واژه) میزیست.
پیروان مکاتب فکری جدید( شهروند_ واژگانی) ساخته بودند که از قیود گذشتگان رسته بود . اصالت را به آفریننده آزادی میدادکه در آزادی نوشتن و در نوشتار استقلال خویش را میجست. از اینرو در بعد تازه خویش بیمحابا تا در نوردیدن قیود شعری زیستی قدیم پیش رفت. گاه در شکل خودخوانده (شاملویی) خویش هیبت استالینیستی عاشقانهای گرفت در جدال بین خویش و گذشته و گاه در ادامه آزادی وارداتیاش فاصلهی بین نظم و شعر قدیم را به (نثر و شعر) تبدیل نمود.
این واژهی گسسته از قدیم سخت مرعوب جامعهای شد که هرج و مرج درونی خود را در جدال با گذشته هنوز حاکم سعی در حفظ کردن داشت و این بار یا شعر مینمود یا شعر نبود و هیچ نبود گویی ![ از اینرو من بسیاری از شعر سازان آزاد نویس امروز را با پادشاهان جزایر دور افتاده خویش میدانم که گاهی این جزیره ها برگی روی گودالی کوچکاند!]
سرنوشت شعر در امروز ایران اگرچه دستخوش فراز و فرودهای بسیاری شده است اما در مقایسه با شاکله ی شعر جهان هنوز ابرقدرتیست که هنر تاریخیاش را با شعر زیسته و میزید… اینچنین شعری نجیب و خونین!
متن سخنرانی دکتر وحید ضیائی در نشست تخصصی شعر نو، طهران / ۲۸ دیماه ۱۴۰۱