هر اثر هنری بعد از گذشت سالها وقتی از حاشیههای دوران خود دور میشود شکل حقیقی خود را باز یافته در اذهان منتقد سالیان بعد به شکل یک پدیدهی منحصر به فرد مورد بررسی قرار میگیرد. چه اثر هنری چه خالق آن هر دو در زمان خود حواشی و قضاوتهایی را همراه دارند و هر چه تاریخ و عصر مورد نظر حساستر بوده باشد، این نگاهها سودار تر به نظر میرسد. «ماهی سیاه کوچولو» نوشتهی «صمد بهرنگی» از این جمله آثار است.
هم متن هم نویسنده در زمان خود حاشیهی فراوانی داشتهاند! نگاهی گذرا به صفحه ویکی پدیای بهرنگی این نویسندهب جوانمرگ را (۲۹ سالگی) چنان معرفی میکند که منطق پروپوگاندایی ایرانی آن زمان (خصوصاً تبریز) مشهور بدان است (چنان چه بسیاری از شخصیتهای شاعر و نویسنده چون شهریار، ساعدی و غیره) نویسندهی جوانی که با استفاده از شرایط خاص آن زمان از هفده سالگی مشغول به تدریس شده و معلّم میشود و شروع به نوشتن قصه میکند. کانون تازه تأسیس پرورش فکری با گرایش نویسندگان خاصی که در خود جمع کرده و سیاست جذب نویسندگان با همهی گرایشهای فکری (عموماً چپ) محلی برای تولیدات هنری میشود که ذاتأ حتی خلاف میل حکومت وقت مینویسند و نقد میکنند اما به واسطهی حمایت یا بهتر بگوییم سیاست حمایت از ایشان به راحتی افکار حتی ضد حکومتی خود را منتشر کرده و چه بسا جوایز و افتخاراتی نیز کسب میکنند.
هر اثر هنری در بستر تاریخ و جامعه خود باید مورد قضاوت قرار گیرد. کانون تازه تأسیس پرورش فکری، سیاست جذب نویسندگان و مهمتر تلاش برای باسواد کردن عمومی با ارگانهایی مثل سپاه دانش نیاز به خواندن، چاپ کتاب و تولید محتوا را بیشتر کرده است. پاورقی روزنامهها خواندنی شده، هر هنرمندی چه در عرصهی نوشتار چه هنرهای تجسمی، سینما و چه… به عنوان اولینهای آن اثر در جامعه نزدیک شده به منطق هنری جهان غرب شناخته میشود.
غلامحسین ساعدی (بنا به مدارک و شواهد) بهرنگی را معرفی میکند. او به عنوان یک معلّم در محیط کم برخوردار آذربایجان نیاز زمانه را نوشتن به زبان کودکی میپندارد. در فضای قصهپردازی سمبلیک و استعاری نویسندگان مخالف آن دوره، داستانهایی خلق میکند و مهمترین اثر پرداخت شده، ماهی سیاه کوچولو است.
نقد حاضر بدون در نظر گرفتن نقدها و نظرهای دیگران سعی کرده نگاهی متفاوت و غیر جانبدارانه به متن داشته باشد.
پس موارد ذیل به صورت تیتروار میآید و در هر مورد نظر شخصی بنده خواهد بود. لاجرم در یک یا چند جملهی ظاهراً اخباری!
۱) ماهی سیاه کوچولو بیشتر از این که یک اثر ادبی برای کودک باشد یک مانیفست برای (چریکهای فدایی خلق) بوده است. از کنار این جمله نباید بیتفاوت گذشت!
چون شاکلهی کامل این اثر نه قصهای برای کودکان که (متنی انگیزشی در راستای تبلیغ یک تفکر چه بسا تروریستی _ به زعم امروزیست) این اثر به دلایل زیر بیشتر قصهای وهمناک در ژانر وحشت است! متعلق به ادبیات سیاه خشونتبار که مثل همهی ژانرهای وحشت [کودکی در مواجهه با فاجعهی قتل که توسط خانواده یا بر خانوادهاش اتفاق میافتد، درگیر شرایط شده در پایان یا خود قربانی این ترور میشود یا به قاتلی چون کشندگان تجربه شدهاش تبدیل میگردد]
ماهی سیاه کوچولوی ما (سیاه در زبان ترکی قَره _ یا قارا. است) بهرنگی به خوبی قهرمان قصه خود را (ماهی سیاه کوچولو مینامد) تا پارادوکس بین (سیاه _ قارا) و (کوچولو) تداعی کرد آن قهرمان بزرگی باشد که در نظر جامعه یا کوچک و حقیر پنداشته میشود یا قهرمان کودک سالهاست که به جنگ با پلیدیهای بزرگ میرود. (قارا در ترکی به معنی عظمت _ بزرگی است: مثل قارا تپه _ قارا قَیه و…)
این قهرمان عظیمِ کوچک نمایِ بهرنگی! در خانوادهای قاتل زندگی میکند به شهادت سطرهای نخستین، مادر و همسایه در قتل (حلزون) تنها دوست ماهی کوچولو شریک بوده و گناهکار هستند. این بستر (قاتل مادری) _ (قاتل همسایگی) و زیستن در جهان قاتلها تا پایان داستان با همهی شخصیتها همراه است: قورباغه قاتل است _ مارمولک قاتل است _ مرغ سقا قاتل است _ ماهیخوار قاتل است _ خرچنگ قاتل است _ ارّهماهی قاتل است و همه در مواجهه با ماهی کوچولو یا از جنایتی برگشتهاند یا در پی انجام جنایتی هستند!
۲) از طرف ماهی کوچولو با (طرد شدگی) خانوادگی و اجتماعی مواجه میشود! طرد شدن از مادر در رابطهی مادر _ فرزندی و جامعه در رابطهی اجتماعی، ضربه و تکانهی بزرگی محسوب میشود. اگرچه این تأویل را نیز باید در نظر بگیریم که وقتی جنسیت ماهی کوچولو را که مشخص نیست (ظاهراً) با عنایت به ترجمه اثر و تبدیل آن به نمایشنامه در سال ۱۹۸۲ به قلم (منوچهر خاکسار هریسنی) و اجرای موزیکال آن در آمریکا (که با توجه به حادثهی سفارت آمریکا در ایران) حواشی بسیاری نیز داشت و موجب لغو اجرای آن پس از دو ماه شد؛ ترجمهی ضمیر (او) به (she) این امر را مشتبه میکند که ماهی سیاه کوچولوی در حقیقت نه یک پسر بچه! که یک دختریست علیه مادر شوریده و این ایده با جملهی معروف همسایه در قصه که (ما را چه با حشر و نشر با حلزون) قطعیت مییابد و طردشدگی جنسیتی معنا میگیرد، دختری شوریده علیه (مادر _ جامعه) که دلیل (رابطه) غیر مشروع اجتماعی طرد میشود و با فکر تغییر محیط و تجربهی جهانی متفاوتتر و بزرگتر راهی جایی به غیر وطن متولد شدهی خود میشود!
وطنی که در آن همه قاتل هستند! اما از نظر خالق اثر دنیای بیرونی ماهی سیاه کوچولو هم عاری از این رذایل نیست، چرا که ماهی سیاه کوچولو در مسیر خود با هر که سخن میگوید (بوی خون از دهان و دستهایش جاریست!)
۳) یکی از مواردی که برای من، هم جالب هم غیر قابل هضم بود ترویج و تبلیغ دروغگویی در این اثر است!
در جای جای اثر شخصیتها در پی توجیه ایدولوژیک دروغهای خود هستند!
در فضای مشکوک و پر حیله روایت شده توسط بهرنگی هر سایهای حتی سایهی ابر ، سایهی خیانت است.
قهرمان _ ضد قهرمان اثر برای این نبرد تا رسیدن به لحظهی خودکشی _ دیگرکشی مت
وسل به حیله و دروغ میشود.
شخصیت چاق تنپرور غیر آبزی قصه، تسهیلات نظامی برای نبرد در اختیار قهرمان قرار میدهد!
خنجری که تا پایان داستان بارها خشم قهرمان داستان از (دشمن) را فرو مینشاند!
۴) بهرنگی گاهی چنان به ورطهی (شعار) میافتد که جملاتش شکل تام یک بیانیهی سیاسی میشود چه از زبان ماهی سیاه کوچولو چه دیگران:
آنجا که ماهیهای فراوان با کشیدن تور به داخل آب بر صیاد پیروز میشوند _ آنجا که چون قهرمانی، سر کردهی ماهیهای ترسو را خطاب قرار میدهد و برای ایشان خطابهی نبرد میخواند _ ماهی های ریز _ ماهیهای ترسو _ ماهیهای تن داده به شرایط موجود، همگی متهم به نابودی هستند و جالب اینکه قسمتهای پایانی قصه بعد از این که حیلهی نافرجام ماهی سیاه کوچولو باعث بلعیده شدن دستهی زیادی از ماهیها میشود که گویی سرنوشت ایشان بوده؛ اینبار در نبردی تن به تن با مرغ ماهیخواری که او را بلعیده سرنوشت هر دو در عمق آبهای دریا به نیستی ختم میشود!
۵) اما اول و آخر قصه به هم ربط دارند. ماهی سیاه کوچولو توسط یک پیر ماهی روایت میشود و هنگام شب تنها ماهی سرخ است که نطفهی این (خشونت _ قیام) در ذهن او بسته شده است.
(سرخی که نشان تودههای برخاسته را دارد) اما نکتهی پایانی این که مادربزرگ پیر که در پایان قصه به خواب میرود، آیا همان ماهی سیاه کوچولوی قصه نیست که حالا داستان پر شور زندگی خویش را برای نسلهای بعدی خود در یک (شب چله) تعریف میکند؟!

به نظر میرسد بهرنگی امیدوارانه سرنوشت این دختر بچه عاصیِ شورشیِ مطرود را که قتلها دیده و جنایتها کرده، با پایانی خوش ترسیم میکند. در دریایی که آن ماهی کوچک حالا پیرزنی با بسیار بسیار فرزند شده است و اکنون برای آنها از آرمانهای گذشته به شکل نمادین قصه میگوید تا راهش را ادامه دهند!
هر چند ماهی سیاه کوچولوی بهرنگی سالهاست قصهی هیجانانگیز کودکان _ نوجوانان _ قصهی به یاد ماندنی کودکان کنجکاو _ قصهی انگیزهبخش جوانان و بهانهی افتخار منتقدان ایدئولوژیست بوده است؛ اما به نظر میرسد خشم_ تنفر _ خشونت _ حیله و دروغ طی سالهایی که میگذرد همچنان از متن نشت میکنند!
شاید وقتی از تکرار تاریخ و تاریخ تکراری اندکی فاصله بگیریم سیاهیِ این ماهی به معنای بزرگی نباشد.
سخنرانی دکتر وحید ضیائی در جلسه نقد و بررسی قصه ماهی سیاه کوچولو صمد بهرنگی دانشگاه محقق اردبیلی
زمستان ۱۴۰۱