۱. نقش نیاکان و ناخودآگاه جمعی (یونگ)

ضیائی همواره در آثارش به هویت تاریخی، نیاکان، اسطوره‌ها و پیشینهٔ فرهنگی می‌پردازد؛ از اشاره به عباس میرزا و نیاکان ایل افراسیابی گرفته تا استفاده از کهن‌الگوهایی چون شهید، معشوق شرقی، زن خاوری و…

این بازگشت به گذشته را می‌توان به‌عنوان تلاشی برای ادغام ناخودآگاه فردی با ناخودآگاه جمعی تحلیل کرد. به تعبیری، ضیائی از شعر و پژوهش به‌مثابه ابزاری استفاده می‌کند برای ایجاد پیوندی نو میان فرد و تاریخ، میان من و “خود برتر”.

 

🔍 یونگ معتقد است که فرد برای رسیدن به تمامیت روانی، باید با سایه، آنیما/آنیموس و ناخودآگاه جمعی‌اش روبه‌رو شود. در شعرآستان، ضیائی این مسیر را به‌شکل روایی–شاعرانۀ خاصی طی می‌کند.

 

۲. درمان‌گری از راه زبان (لکان، شعر درمانی)

تلاش او در حوزهٔ شعر درمانی، نوشتن به‌مثابه روان‌درمانی است. در مکتب لکان، “سوژه” با شکاف در زبان مواجه می‌شود، و فقط از راه سخن‌گویی (parole) می‌تواند خود را بازیابد.

ضیائی در دوره‌های «ادبیات خلاق»، با تمرکز بر درمان از راه نوشتن، در واقع فضایی فراهم می‌آورد تا “دیگری درون” هر فرد آشکار شود و با او مواجه گردد.

 

✨ لکان: «ناخودآگاه مانند زبان ساختار یافته است.» – ضیائی این زبان را از دل فولکلور، شعر مدرن و بازی‌های روایی استخراج می‌کند تا به امر ناپیدا چهره دهد.

 

۳. دوگانگی‌های روانی در سبک «شعرآستان»

ضیائی در قالب «شعرآستان» سبکی ابداع کرده که در آن، روایت و شعر در هم تنیده‌اند. شخصیت‌ها اغلب در وضعیت‌هایی قرار دارند که در مرز میان خواب و بیداری، مرگ و زندگی، عشق و جنون، یا حضور و فقدان‌اند.

 

این دوگانگی‌ها، از دیدگاه روان‌کاوی، بازتاب ساختار شکسته‌ی روان سوژه مدرن است که با تضادهای درونی‌اش سر سازگاری ندارد. شاعر از این تکه‌تکه‌گی نه می‌گریزد و نه آن را پنهان می‌کند، بلکه آن را بازآفرینی می‌کند.

 

🪞 فروید می‌گوید هر هنرمند، روان‌نژند خلاقی است که به جای سرکوب، “بازنمایی” می‌کند. ضیائی در شعرآستان، روان‌نژندی را به آفرینش هنری بدل کرده است.

 

۴. زن به‌عنوان آینهٔ ناخودآگاه (آنیما در یونگ)

در آثار او زن نه فقط به‌عنوان معشوق یا مادر، بلکه به‌عنوان “صدا”، “شهود”، و گاه «راهنمای درونی» ظاهر می‌شود. به‌ویژه در کتاب‌هایی مثل «ردی از زنان خاوری» یا «عباخوان» و «۳۳ سبو»، زن هم‌زمان فریب‌دهنده، نجات‌بخش، و ویرانگر است.

 

این برخورد پیچیده با زن را می‌توان در چارچوب آنیما (تصویر زن در روان مرد) تفسیر کرد: زن درونی که هم نماد میل است و هم نماد ناخودآگاه.

 

۵. طنز و تراژدی؛ مکانیسم‌های دفاعی روان

کتاب «تلخپند» (در باب طنز و هزل) و استفاده مکرر از طنز، پرفورمنس‌های پارودیک، و بازی‌های زبانی در شعرها، نشان می‌دهد که ضیائی از طنز به‌مثابه مکانیسم دفاعی بهره می‌برد—یعنی همان چیزی که فروید از آن به‌عنوان تبدیل فشارهای روانی به امر خندان یاد می‌کرد.

 

🎭 طنز در آثار او هرگز سبک‌سری نیست؛ بلکه تلاشی‌ست برای مقابله با تراژدی‌های پنهان زندگی. در واقع، نوعی «خندهٔ عصبی» است در برابر فروپاشی معنا.

 

۶. مرگ‌اندیشی و سایه

حضور مکرر مفاهیمی چون شهادت، لاکپشت‌های جنگ، گورهای بی‌نام، و اشارات به مرگ در «مویه از لاکپشت‌های سی‌وسه» یا «شعرآستان»، نشان‌دهندهٔ حضور فعال سایه در روان شاعر است.

 

سایه در روان‌کاوی یونگ، بخشی از روان است که ویژگی‌های سرکوب‌شده، نادیده‌گرفته‌شده و تاریک را در خود دارد. در ضیائی، این سایه نه فقط نفی نمی‌شود بلکه به مرکز روایت تبدیل شده است.

 

⚫ او با بازتاب دادن رنج‌ها و ویرانی‌ها، نه فقط تسلا می‌بخشد، بلکه سوژه را به درون تاریکی خویش پرتاب می‌کند تا نوری تازه بیابد.

 

🔚 نتیجه‌گیری روان‌کاوانه:

وحید ضیائی نه صرفاً یک شاعر یا پژوهشگر، بلکه معمار زبانِ روان در وضعیت پست‌مدرن است. او با هوشیاری روان‌کاوانه، از عناصر زیر استفاده می‌کند:

 

ترکیب روایت و شعر برای بازنمایی بحران هویت؛

 

توجه به ناخودآگاه جمعی، کهن‌الگوها و اسطوره‌های بومی؛

 

بازتاب زن به‌مثابه آینه‌ی روان شاعر (آنیما)؛

 

طنز به‌عنوان راه فرار از فروپاشی؛

 

مواجهه مستقیم با سایه‌ها و مرگ‌اندیشی؛

 

استفاده از نوشتن به‌مثابه درمان و پیوند با دیگری.

 

در یک کلام،

او شاعری‌ست که از روان رنجور زمانه‌اش زبان می‌سازد.