سعید صمدی خوشخو
سعید صمدی خوشخو

نیامدی که بتابَد شبی ستاره دوباره
قمر بگیرد از عقرب کمی کناره دوباره‌

دلم به چاه خیالت گزیده خلوت و ای کاش
کسی شبیه تو افتد به فکر چاره دوباره

بیا جلوتر از آغوش من، بگیر تنم را
بباز فاصله‌ها را به یک اشاره دوباره

بیا که بی‌تو دلم هست قدر یک سر سوزن
بیا که وصله بدوزی به قلب پاره دوباره

زمان کلافه‌تر از من برای زود رسیدن
صدای ثانیه را می‌کند شماره دوباره

به‌جای حرف‌زدن‌ها به‌جای این همه طفره
بمان که باز نگویم بیا دوباره دوباره.
________

به حرف‌های دلم یک دهان بدهکارم
به ناشنیده نماندن، زبان بدهکارم

تو داستان بلندی و من راویتگر
نه یک غزل، نه قصیده، رُمان بدهکارم

حدیث و حادثه‌ها الکن‌اند می‌دانم
تو آفتابی و من آسمان بدهکارم

به اسم خواندنت انگار قیمتی دارد
به اسم خواندنت ای عشق! جان بدهکارم

هر آنچه بودم و هستم گرفته‌ای از من
نگو که بیش و کم از دیگران بدهکارم

میان نفرت و دل مانعی نمی‌بینم
برای جُرمِ نکرده زمان بدهکارم
________

با تو بدون اذن سفر هم‌سفر شدم
وقتی نبود راه گذر هم‌سفر شدم

تا دیدم از زبان نویی نیست راه عشق
با شاعران عصر حجر هم‌سفر شدم

شب ها به روی آدمیان جاده بسته‌ بود
با گرگ‌ومیش وقت سحر هم‌سفر شدم

راهی به راستی تو هرگز نبود و من
با کج‌خیالی‌ام چه‌قَدَر هم‌سفر شدم!

بسپار سر به من که گرفتارتر شوی
روزی شبیه شانه اگر هم‌سفر شدم

باری تو هم به فاصله‌ها پشت پا بزن
حالا که پابه‌پای خطر هم‌سفر شدم
________

کم‌تر مرا به حال خودم واگذار کن
از عاشقی نترس و حیا را مهار کن

گاهی برای زندگی از مرگ بهره جو
گاهی برای رامْ نماندن شکار کن

بازار نازوعشوه‌فروشان کساد شد
کم‌تر بگوبخند، کمی احتکار کن

تو زاده‌ی خیال منی بین واژه‌ها
شعر مرا به‌‌نام وطن، مُستعار کن

امشب به وقت خاطره در آسمان من
با یک بغلْ ستاره بیا انتحار کن

بنشین بگو کسی به سراغم نیامده
این حقّه را برای نرفتن سوار کن
_________

می‌خوانم از چشمان تو آهنگ آری را
آری! نگاهت باخته گویا قماری را

یک خشت از دیوار دل افتاد در صحنت
یا پس بده یا جمع کن همسایه‌داری را

این وصل، جفتی بال می‌خواهد، کمی امید
پرواز کن، قوّت بده امیدواری را

برگرد، سهم‌العشق من را نیز برگردان
آغوشِ آرامیدنم -آن یادگاری را-

بازنده آن‌هایی که از تقدیر می‌ترسند
من با تو حتی دوست دارم بد بیاری را

منّت نهادی، واژه‌هایم را غزل کردی
ترسیم کردی روی سنگ، آیینه‌کاری را
_______
سعید صمدی خوشخو