
برای دوستانم از خاورمیانه هر جا که هستند / برای کودکانمان
از خواندن ( کأسا و ناولها )* نمی ترسی؟
از مستی این محتسب آیا نمی ترسی ؟
وقتی که مولانا برایت شعر می خواند
از شمس در آغوش استهزا نمی ترسی ؟
سعدی برایت شاهدی آورده می گویم :
از اعتدال این قد رعنا نمی ترسی ؟
بوسهل های زوزنی بیرون تاریخند
از این وزیران دولا پهنا نمی ترسی ؟
گرگی که در پیراهن ما جفت می گیرد
در شکل بانویی پری سیما ، نمی ترسی ؟
من بارها لب دوخته ، من بارها عشقی
من فرخی ، من عارف و شیدا ، نمی ترسی !
گویا فروغی از ته این کوچه می آید
از نور بی سویی در این بلوا نمی ترسی ؟
وقتی که هر تیری به تیر غیب می ماند
از ماشه ی انگشت بی امضا نمی ترسی ؟
نه ! تو نمی ترسی که با شعری چنین مکشوف
در کوچه می رقصی و از حاشا نمی ترسی
این روزها حالی بگو حال دگر داری
از آتش و از شعله و غوغا نمی ترسی
با روح خوددر کابل و در بلخ می چرخی
از هیچ کس از هیچ کس حالا نمی ترسی
طهرانم و در انزوای خویش نالانم
تو بلخی و از هیبت یاسا* نمی ترسی
در کوچه در بازار …هر جا انتحاری هست
از ضرب و شتم ابر خنجر زا نمی ترسی !
می بوسی ام از دور …با این حال می ترسم
(می بوسمت در بین طالب ها نمی ترسی)* …
وحید ضیائی
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
*الا یا ایها الساقی … #حافظ
*قانون مغول ها
*مصرعی از #رامین_مظهر
#افغانستان
#انتحاری
#غزل
#ادبیات_خلاق
#کتاب
#ادبیات
#شعر
#داستان
#داستان_کوتاه
#نقد
#شعر_درمانی
#حافظ_درمانی
#ادبیات_اردبیل
#شاعر
#مجری
#منتقد
#وحید_ضیایی
#نویسندگی
#اردبیل
#ادبیاتچی
#مدرس
#مترجم
#نویسنده
#فیلم_شعر
#ندیمه_نورد