دکتر اسماعیل امینی
دکتر اسماعیل امینی

چکیده

داستان سیاوش، از داستان‌های متمایز شاهنامه است که بخش مهمی از آن در سرزمین توران می‌گذرد، در این داستان صف بندی ایران و توران فقط در میدان جنگ نیست و درآمیختگی زندگی سیاوش با مردم توران، مجالی است برای معرفی بیشتر این قوم و شخصیت‌های آن، فردوسی در این داستان ویژگی‌های شخصیت‌های تورانی را به شیوه‌ای باز می‌گوید که با ویژگی‌های انسان‌های واقعی و باورپذیر مطابقت دارد و مرزبندی میان نیکان و پلیدان، در این داستان بیش از آن که مبتنی‌بر قومیت باشد برمبنای کردار و انتخاب‌های فردی است.این شیوۀ شخصیت‌پردازی یکی از مبانی مربوط به تبدیل شخصیت‌های اساطیری به شخصیت‌های حماسی است.

کلید واژه‌ها‌: شاهنامه، داستان سیاوش، توران، حماسه

مقدمه

داستان سیاوش در میان داستان‌های شاهنامه با ویژگی‌های خاص متمایز است، یکی از این ویژگی‌ها آن است که بخش مهمی از داستان در سرزمین توران رخ می‌دهد. در این رخدادها صف آرایی مرسوم ایران‌–‌توران به شیوۀ حماسی نقش چندانی ندارد وبه جای آن صف آرایی انسان‌ها و کردارهای نیک و بد، مطرح است. با آن که موضوع اصلی حماسه جنگ میان دو قوم است، در داستان سیاوش، نقش ارادۀ افراد بسیار پررنگ است.

داستان سیاوش
شخصیت‌های تورانی در داستان سیاوش

«عینیت شخصیت‌های حماسی، و بویژه شخصیت‌های اصلی آن، بیانگر این است که آنها تجلی تمام خصال و صفات و خلاصه، تجسم انسانهای کامل‌اند. بنابراین باید همهء خصوصیت‌های روحی و عاطفی وبویژه خلق وخوی قومی و شیوه کردار آن را نمودار سازند.
یک جنبۀ بسیار مهم در تصویر شخصیت‌های حماسی این است که آنها به منزلۀ انسان‌هایی کامل در موقعیت‌های گوناگون سرشت خود را به تمامی آشکار می‌کنند.» (هگل، ترجمه موقن، ۱۳۷۱)

اما این نکته درخور تأمل است که شخصیت‌های تورانی در داستان سیاوش، به تمامی بیانگر خوی اهریمنی نیستند، آن گونه که در نگاه اساطیری مطرح است؛ «از نگاه اسطوره شناسی، سیاوش نماد آمیختگی دانسته شده است؛ زیرا از سوی پدر، ایرانی و اهورایی است و از سوی مادر، تورانی و اهریمنی، فرجام آمیختگان و آلودگان نیز جز مرگ نیست. (کزّازی، ۱۳۸۶، ص ۹)

و این همانا یکی از ویژگی‌های تبدیل اسطوره به حماسه است، که «به هنگام تبدیل اسطوره به حماسه، ارزش دینی و اعتقادی اسطوره یا کاملا از بین می‌رود یا رنگ می‌بازد». (آیدنلو، ۱۳۸۸، ص ۳۷)

براین اساس، بررسی شخصیت‌های تورانی در داستان سیاوش، زمینه‌ای است برای آشنایی با بینش سرایندۀ شاهنامه دربارۀ انسان و نیک و بد اندیشه و کردار انسانی، فارغ از بستگی نژادی و قومی؛ آن گونه که «گزارش پاره‌ای از قطعات اوستایی نشان می‌دهد که در میان تورانیان مردان و زنانی پارسا و معتقد به آیین مزدیسنا بوده‌اند، چنان که در یشت ۱۳، بند ۱۴۳، فروهرهای مردان وزنان پاک تورانیان، در کنار ایرانیان و سه ملّت دیگر، یعنی سَئیریمه‌، سائینو و داهی‌، ستوده شده اند». (فردوسی و شاهنامه سرایی، ۱۳۹۰،ص۷۹۳)

دربارۀ انگیزۀ آغازین دشمنی میان ایران و توران، مشهورترین نظر این است که «‌فریدون درزمان حیات خود‌، جهان را به سه بخش کرد: روم و خاور را به سلم، و ترکستان و چین را به تور داد و ایرج را به جانشینی خود در ایران و “دشت نیزه وران” (عربستان) برگمارد. امّا این تقسیم رشک سلم و تور را برانگیخت و آن دو با لشکری گران به جنگ با پدر و برادر کهتر خود برخاستند. ایرج با اجازۀ پدر و بی‌آنکه سپاهی با خود بردارد، به دیدار دوبرادر رفت تا از آنان بخواهد که دست از کینه جویی بردارند و با پدر و برادر کهتر خود بر سر مهر آیند. سلم و تور با سپاه به پذیرۀ او رفتند، ولی چون سپاه آن دو مهر ایرج را در دل گرفتند و در نهان او را سزاوار شاهی خواندند، سلم و تور به خشم آمدند و به کشتن برادر همداستان شدند. به خیمۀ او شتافتند و با اینکه او از رها کردن تاج و تخت شاهی سخن گفت، تور او را کشت و سرش را نزد فریدون فرستاد (فردوسی‌، ج۱، ص۹۲ به بعد؛ ثعالبی مرغنی‌، ص۴۱ به بعد). از آن پس کشمکش‌های خونین میان ایران و توران محور اصلی تاریخ اساطیری ایران را تشکیل می‌دهد.» (فردوسی و شاهنامه سرایی‌، ۱۳۹۰، ص ۴۲۴)

***

شاهنامه
شخصیت‌های تورانی در داستان سیاوش

از آنجا که در داستان سیاوش، رویارویی ایرانیان و تورانیان،  فقط در میدان جنگ نیست و مجموعه‌ای کنش‌های فردی، حوادث داستان را می‌سازد به ویژه آن که تورانیان و شیوۀ زندگی و اندیشۀ آنان در این داستان از زاویه‌ای نزدیک و جزیی نگر وصف می‌شود، در این مقاله، شخصیت‌های تورانی نقش آفرین در داستان سیاوش اعم از نیکان و پلیدان به اجمال معرفی شده‌اند و برخی ابیات مربوط به سخنان و کردار ایشان آمده است.

ابیات نقل شده از نسخۀ شاهنامۀ فردوسی به کوشش جلال خالقی مطلق است.

***

۱)  افراسیاب

افراسیاب
افراسیاب

افراسیاب فرزند پشنگ و پادشاه توران است. در شاهنامه آمده است که نخستین حملۀ افراسیاب به ایران در زمان پسر و جانشین منوچهر، نوذر، که شاهی نالایق بود، اتفاق افتاد.

شاه توران، پشنگ، چون از ضعف ایران آگاهی یافت، پسر جاه طلب خود، افراسیاب، را در رأس سپاهی گران به ایران فرستاد. افراسیاب ایرانیان را در دَهستان و آمل شکست داد. (فردوسی و شاهنامه سرایی‌، ۱۳۹۰، ص۵۶۹)

جنگ‌های او با ایرانیان پس از این و در دورۀ پادشاهی اش نزدیک به سیصد سال ادامه دارد.

 

ابیاتی از داستان سیاوش دربارۀ افراسیاب

۱-۱) لشکر کشی افراسیاب به ایران

 

که افراسیاب آمد و صدهزار

گزیده زترکان شمرده سوار

دل شاه کاوس از آن تنگ شد

که از بزم رایش سوی جنگ شد

(ابیات ۵۶۰-۵۶۱)

 

۱-۲) سیاوش برای رهایی از مکر سودابه داوطلب جنگ با ترکان می‌شود.

 

سیاوش از آن دل پر اندیشه کرد

روان را از اندیشه چون بیشه کرد

به دل گفت من سازم این رزمگاه

به چربی بگویم بخواهم ز شاه

مگر که م رهایی دهد دادگر

ز سوداوه و گفت و گوی پدر

( ابیات ۵۷۷-۵۷۹)

 

۱-۳) خواب افراسیاب که زمینه ساز کنش های متناقض او در رویارویی با سیاوش است

 

چنین گفت پر مایه افراسیاب

که هرگز نبیند کسی این به خواب

چنان چون شب تیره من دیده‌ام

ز پیر و جوان نیز نشنیده‌ام

بیابان پر از مار دیدم به خواب

جهان پر زگرد آسمان پر عقاب

زمین خشک شخّی که گفتی سپهر

بدو تا جهان بود ننمود چهر

سرا پردۀ من زده بر کران

به گردش سپاهی ز گندآوران

یکی باد برخاستی پر زگرد

درفش مرا سرنگونسار کرد

(ابیات ۷۱۳-۷۱۸)

 

۱-۴) نخستین دیدار افراسیاب و سیاوش

 

پیاده به کوی آمد افراسیاب

از ایوان میان بسته و پر شتاب

سیاوش چُن او را پیاده بدید

فرود آمد از اسب و پیشش دوید

گرفتند مر یکدگر را به بر

همی بوسه دادند بر چشم و سر

از آن پس چنین گفت افراسیاب

که بد در جهان اندر آمد به خواب

از این پس نه آشوب خیزد نه جنگ

به آبشخور آیند میش و پلنگ

(ابیات ۱۲۸۰-۱۲۸۴)

 

۱-۵) سخن افراسیاب به سیاوش

 

تو فرزند مایی و زیبای گاه

تو تاج کیانی و پشت سپاه

(بیت ۱۳۳۰)

 

۱-۶) ناخرسندی افراسیاب از جنگ با سیاوش

 

گر ایدونک من بدسگالم بر اوی

زگیتی برآید یکی گفت و گوی

بر او بر بهانه ندارم به بد

گر از من بدو اندکی بد رسد

زبان برگشایند بر من مهان

درفشی شوم در میان جهان

نباشد پسند جهان آفرین

نه نیز از بزرگان ایران زمین

اگر ما بشوریم بر بی گناه

پسندد چنین داور هور و ماه

(ابیات ۱۸۷۶-۱۸۸۲)

 

۱-۷) واکنش سپاه ترکان به فرمان افراسیاب برای قتل سیاوش

 

چنین گفت با شاه یکسر سپاه

کز او شهریارا چه دانی گناه

چرا کشت خواهی کسی را که تاج

بگرید بر او زار، با تخت عاج

به هنگام شادی درختی مکار

که زهر آورد بار او روزگار

(ابیات ۲۱۹۰-۲۱۹۲)

 

۲) کرسیوز، برادر افراسیاب

کرسیوز، برادر افراسیاب و از بزرگان سپاه توران است و مادر سیاوش از خویشاوندان اوست.

در آغاز داستان سیاوش، فردوسی او را با صفت نیک خواه، معرفی می‌کند اما بعد بر اثر حسادت، کینۀ سیاوش را به دل می‌گیرد.

 

ابیاتی از داستان سیاوش دربارۀ کرسیوز

۲-۱) نخستین دیدار کرسیوز و سیاوش

 

بیاورد کرسیوز آن خواسته

که روی زمین زو شد آراسته

دمان تا لب رود جیحون رسید

زگردان فرستاده یی برگزید

بدان تا رساند به شاه آگهی

که کرسیوز آمد بدان فرّهی

(ابیات ۸۱۵-۸۱۷)

 

۲-۲) صفت نیک خواه برای کرسیوز در آغاز داستان

 

وزان روی کرسیوز نیک خواه

بیامد بر شاه توران سپاه

همه داستان سیاوش بگفت

که او را ز شاهان کسی نیست جفت

ز خوبی دیدار و کردار اوی

زهوش و دل و شرم و گفتار اوی

(ابیات ۹۱۳-۹۱۵)

 

۲-۳) معرفی کرسیوز با صفت کینه خواه

 

به بلخ اندرون بود چندان سپاه

سپهبد چو کرسیوز کینه خواه

(بیت ۱۰۲۸)

در نسخۀ فلورانس، تصحیح دکتر جوینی، کرسیوز در این بیت نیز با صفت نیک خواه آمده است:

به بلخ اندرون بود چندان سپاه

سپهبد چو کرسیوز نیک خواه

 (نسخه فلورانس، بیت ۱۰۳۵)

 

۲-۴) آغاز حسادت ترکان نسبت به سیاوش

 

بگفتند یکسر همه انجمن

که اینت سرافراز شمشیرزن

به آواز گفتند یک با دگر

که ما را بد آمد از ایران به سر

سر سروران اندر آمد به ننگ

سزد گر بسازیم با شاه جنگ

 (ابیات ۱۴۱۷-۱۴۱۹)

 

۲-۵) آغاز حسادت کرسیوز نسبت به سیاوش

 

دل و مغز کرسیوز آمد به جوش

دگرگونه تر شد به آیین و هوش

به دل گفت سالی دگر بگذرد

سیاوش کسی را به کس نشمرد

(ابیات ۱۷۶۱-۱۷۶۲)

 

۲-۶) دعوت کرسیوز از سیاوش برای مبارزه

 

بدو گفت کرسیوز ای شهریار

به ایران و توران تو را نیست یار

بیا تا من و تو به آوردگاه

بتازیم هر دو زپیش سپاه

بگیریم هر دو دوال کمر

به کردار جنگی دو پرخاشخر

ز ترکان مرا نیست همتا کسی

چو اسپم نبینی ز اسپان بسی

به میدان ما نیست همتای تو

هماورد تو، گر به بالای تو

گر ایدونک بردارم از پشت زین

تو را ناگهان برزنم بر زمین

چنان دان که از تو دلاورترم

به اسپ و به مردی ز تو برترم

وگر تو مرا برنهی بر زمین

نگردم به جایی که جویند کین

(ابیات۱۷۹۶-۱۸۰۴)

 

۲-۷) خشم کرسیوز از پیروزی سیاوش بر پهلوانان ترک

 

چنان پیش کرسیوز آورد گش

که گفتی یکی مور دارد به کش

فرود آمد از اسپ و بگشاد دست

پر از خنده بر تخت زرین نشست

برآشفت کرسیوز از کار اوی

پر از غم شدش دل، پر از رنگ روی

(ابیات۱۸۳۰-۱۸۳۳)

 

۲-۸) سخنان کینه جویانۀ کرسیوز دربارۀ سیاوش

 

چنین گفت کرسیوز کینه جوی

که ما را بد آمد از ایران به روی

یکی مرد را شاه از ایران بخواند

که از ننگ ما را به خوی در نشاند

دو شیر ژیان چون دمور و گروی

که بودند گردان پرخاشجوی

چنان زار و بیکار گشتند و خوار

ز چنگال ناباک دل یک سوار

سرانجام از این بگذراند سخن

نه سر بینم این کار او را نه بن

(ابیات ۱۸۳۹-۱۸۴۳)

۲-۹) بدگویی کرسیوز از سیاوش نزد افراسیاب

 

سر مرد کین اندر آمد زخواب

بیامد به نزدیک افراسیاب

زبیگانه پردخت کردند جای

نشستند و جستند هر گونه رای

بدو گفت کرسیوز ای شهریار

سیاوش دگر دارد آیین و کار

فرستاده آمد ز کاوس شاه

نهانی به نزدیک او چند راه

ز روم و زچین نیزش آمد پیام

همی یاد کاوس گیرد به جام

بر او انجمن شد فراوان سپاه

بپیچد به ناگاه از او جان شاه

(ابیات۱۸۵۰-۱۸۵۵)

 

۳) پیران ویسه، وزیر و سپهسالار افراسیاب

در بندهشن (ص۱۵۰) در شمار پسران ویسه، نام پیران آمده است. به روایت فردوسی، پیران پسر ویسه و از تخمۀ تور و با افراسیاب خویشاوند است. ویسه، در زمان پشنگ، پدر افراسیاب، سپهسالاری توران را دارد و در زمان افراسیاب، این مقام به پسرش پیران می‌رسد و او تا پایان عمر در آن منصب باقی می‌ماند. (‌فردوسی و شاهنامه سرایی‌، ۱۳۹۰، ص۶۰۰)

گرشویچ (Gershevitch) معنی کلمۀ پیران را «رهبر و مقدّم» دانسته است. ( رستگار فسایی، ۱۳۶۹، ج۱، ص۲۶۴، حاشیه ۳)

نخستین همسر سیاوش‌، جریره‌، دختر پیران ویسه است. از میان پهلوانان تورانی‌، نام پیران ویسه و اغریرث‌، برادر افراسیاب، در شاهنامه به نیکی آمده است.

 

ابیاتی ازداستان سیاوش دربارۀ پیران ویسه

۳-۱) معرفی پیران با صفت “نامور کدخدای”

 

چو پیران بیامد تهی کرد جای

سخن کرد با نامور کدخدای

(بیت ۱۱۲)

 

۳-۲) توصیۀ پیران به افراسیاب دربارۀ سیاوش

 

اگر شاه بیند به رای بلند

نبیسد یکی نامۀ پندمند

چنان چون نوازند فرزند را

نوازد جوان خردمند را

یکی جای سازد بدین کشورش

بدارد سزاوار اندر خورش

به آیین دهد دختری را بدوی

بداردش با ناز و با آب روی

(ابیات ۱۱۳۴-۱۱۳۷)

 

۳-۳) سخن پیران با سیاوش دربارۀ افراسیاب

 

بدو گفت پیران که مندیش ازین

چو اندر گذشتی از ایران زمین

مگردان دل از مهر افراسیاب

مکن هیچ گونه به رفتن شتاب

پراگنده نامش به گیتی بدی ست

و لیکن جز آنست مرد ایزدی ست

(ابیات ۱۲۶۳-۱۲۶۵)

 

۳-۴) ختن، شهر پیران ویسه

 

به شادی برفتند سوی ختن

همه نامداران شدند انجمن

که سالار پیران از آن شهر بود

که از بد گمانیش بی بهر بود

(ابیات ۱۵۶۸-۱۵۶۹)

 

۳-۵) سخن سیاوش به فریگیس دربارۀ وساطت پیران

 

بیاید سپهدار پیران به در

به خواهش بخواهد تو را از پدر

(بیت۲۱۲۹)

 

۳-۷) سخن سیاوش دربارۀ پیران، به هنگام اسارت

 

به پیران نه زین گونه بودم امید

همه پند او باد و من شاخ بید

مرا گفته بود او که با صدهزار

زره دار و برگستوان ور سوار

چو برگرددت روز یار توام

به گاه چرا مرغزار توام

کنون پیش کرسیوز اندر دوان

پیاده چنین خوار و تیره روان

نبینم همی یار با من کسی

که بخروشدی زار بر من بسی

(ابیات ۲۲۷۵-۲۲۷۹)

 

۳-۸) سخن پیران به همسرش گلشهر، دربارۀ فریگیس

 

بی آزار بردش به سوی ختن

خروشان همه درگه و انجمن

چو آمد به ایوان به گلشهر گفت

که این خوب رخ را بباید نهفت

تو بر پیش این نامور زینهار

بباش و بدارش پرستاروار

(ابیات ۲۳۶۵-۲۳۶۷)

 

۳-۹) واکنش پیران به خبر مرگ سیاوش و سخن رویین فرزند پیران ویسه دربارۀ فریگیس

 

چو پیران به گفتار بنهاد گوش

ز تخت اندر افتاد و زو رفت هوش

همه جامه ها بر تنش کرد چاک

همی کند موی و همی ریخت خاک

بدو گفت رویین که بشتاب زود

که دردی برین درد خواهد فزود

فریگیس را نیز خواهند کشت

مکن هیچ گونه یر این کار پشت

( ابیات ۲۳۲۴-۲۳۲۷)

 

۴) فریگیس، دختر افراسیاب و همسر سیاوش

فرنگیس
فرنگیس

«[سیاوش] دخت افراسیاب را به زنی گرفت. کیخسرو از او زاده شد» (بندهش، ص۱۴۰)

«ویسپان فریا ، که کیخسرو از او زاده شد، دختر افراسیاب بود» (همان، ص۱۵۰)

پیران ویسه از افراسیاب خواست تا خشم خود را نسبت به فرنگیس و کودک زاده نشدۀ او فرو خورد. افراسیاب چنین کرد و فرنگیس را به پیران سپرد. فرنگیس بار بنهاد، سپس به دستور افراسیاب کودک را، که کیخسرو نام دادند، به شبانان سپرد تا نیا و نژاد خویش را نشناسد. فرنگیس سالها در فراق  فرزند به سر برد تا این که افراسیاب اجازه داد او و کیخسرو به سیاوش گرد، که سیاوش بنا کرده بود بروند. سپس گیو برای بردن کیخسرو به توران رفت. (فردوسی و شاهنامه سرایی ، ۱۳۹۰، ص۵۸۳)

 

 

ابیاتی از داستان سیاوش دربارۀ فریگیس

۴-۱) نخستین سخن از پیوند سیاوش و فریگیس

 

ولیکن تو را آن سزاوارتر

که از دامن شاه جویی گهر

فریگیس مهتر ز خوبان اوی

نبینی به گیتی چنان روی و موی

……

از افراسیاب ار بخواهی رواست

چُن او بت به کشمیر و کابل کجاست

(ابیات ۱۴۴۴-۱۴۴۸)

 

۴-۲) واکنش فریگیس به فرمان قتل سیاوش

 

فریگیس بشنید، رخ را بخست

میان را به زنار خونین ببست

پیاده بیامد به نزدیک شاه

به خون رنگ داده دو رخسار ماه

به پیش پدر شد پر از درد و باک

خروشان به سر بر پراگند خاک

بدو گفت کای پر هنر شهریار

چرا کرد خواهی مرا خاکسار

(ابیات ۲۲۳۵-۲۲۳۸)

 

۵) گلشهر همسر پیران ویسه

 

از گلشهر در شاهنامه به نیکی یاد شده است

در خانۀ جامۀ نابرید

 به گلشهر بسپرد پیران کلید

کجا بود کدبانوی پهلوان

ستوده زنی بود روشن روان

(ابیات ۱۵۲۰ -۱۵۲۱)

 

۶) اغریرث، برادر افراسیاب

اغریرث، در داستان سیاوش نقشی ندارد، زیرا در جنگ افراسیاب با ایرانیان در دوران نوذر، پس از کشته شدن نوذر به دست افراسیاب و اسارت ۱۲۰۰ تن از گردان ایران، اغریرث وساطت می کند و آنها را از مرگ نجات می‌دهد و افراسیاب فرمان می‌دهد که اسیران را در غاری زندانی کنند. (فردوسی ، ج۱، ص۳۱۶) اما پس از شکست لشکرهای تورانی که به فارس و سیستان اعزام شده‌اند، اسیران ایرانی از خشم افراسیاب بر جان خود بیمناک می شوند و اغریرث آنها را رها می‌سازد تا بگریزند. افراسیاب از این کار برادرش خشمگین می‌شود و دست به شمشیر می‌برد «میان برادر به دو نیم کرد» (همان، ج۱، ص۳۲۲)

اما در داستان سیاوش، کرسیوز با اشاره به این ماجرا، دربارۀ خوی بد افراسیاب می‌گوید

 

سپهدار توران از آن بدترست

کنون گاو پیسه به چرم اندرست

ندانی تو خوی بدش بی گمان

بمان تا بیاید بدی را زمان

نخستین از اغریرت اندازه گیر

که بر دست او کشته شد خیر خیر

برادر هم از کالبد هم زپشت

چنان پر خرد بی گنه را بکشت

(ابیات ۱۹۷۵-۱۹۷۸)

 

کرسیوزدر ادامۀ همان سخن که هشداری است به سیاوش دربارۀ افراسیاب می‌گوید

 

تو را هم ز اغریرت هوشمند

فزون نیست خویشی و پیوندو بند

میانش به خنجر به دو نی کرد

سپه را به کردار بد بیم کرد

(ابیات ۲۰۰۵-۲۰۰۶)

 

۷) مادر سیاوش

مادر سیاوش
مادر سیاوش

نام مادر سیاوش در شاهنامه نیامده است، او دختری است از خویشان کرسیوز تورانی که طوس و گیو او را می‌یابند و به نزد کاوس می‌برند. «خروج ناگهانی مادر سیاوش از روند داستانی شاهنامه باعث شده است که بعضی از محققان، به درستی احتمال بودن اسطوره‌ای گم شده یا تغییر یافته را درباره هویت این زن و زایش سیاوش مطرح کنند». (آیدنلو، ۱۳۸۸، ص ۶۴)

سجاد آیدنلو در کتاب از “اسطوره تا حماسه‌” سپس به چند نظر درباره مادر سیاوش اشاره می‌کند و  آنگاه فرضیه خود را درباره مادر سیاوش مبنی بر پری بودن او مطرح می‌کند. البته «پری در مفهوم باستانی و پیش از زرتشت این موجود اساطیری‌… که در طول زمان و مراحل گذر داستان از اسطوره به حماسه‌–‌که اصطلاحا جابه‌جایی و دگرگونی اساطیر نامیده می‌شود–هم گام با تغییرات دیگر در اصل روایت، هویت او نیز به هیأت متناسب با داستان حماسی یعنی دختری زیبارو و دلربا درآمده است». (همان، ص ۶۴)

پریان در انگاره‌های پیش از زردشتی «ایزد بانوان باروری و زایندگی محسوب می‌شدند که از زیبایی آرمانی و افسون آمیزی بهره‌مند بودند و برای انجام خویشکاری خود که همان فرزندزایی بوده است، بر شاهان و پهلوانان اساطیری رخ می نمودند و پس از دلربایی، ‌با آنها پیوند می‌گرفتند».(همان، ص ۶۴)

بر این اساس سجاد آیدنلو این احتمال را طرح می‌کند «که شاید مادر سیاوش نیز در اصل یکی از این پریان دلربا و افسونگر بوده است که با قرار گرفتن بر سر راه یلان ایرانی و سپس برانگیختن عشق پادشاه ایران، وظیفه ی اساطیری خود یعنی باروری و زایندگی را با به دنیا آوردن سیاوش انجام می‌دهد». (همان، ص ۶۷)

 

ابیاتی از داستان سیاوش دربارۀ مادر سیاوش

۷-۱) یافتن دختر تورانی توسط طوس و گیو

 

به بیشه یکی خوب رخ یافتند

پر از خنده لب هر دو بشتافتند

 (بیت ۲۶)

 

۷-۲) معرفی دختر تورانی

 

بدو گفت من خویش کرسیوزم

به شاه آفریدون رسد پروزم

( بیت ۳۳)

 

۷-۳) پرسش کاوس و پاسخ دختر تورانی

 

بدو گفت خسرو نژاد تو چیست

که چهرت همانند چهر پری ست

بگفتا که از مام خاتونی‌ام

ز سوی پدر آفریدونی‌ام

( ابیات ۵۴-۵۵)

 

۷-۴) زادن سیاوش و مرگ مادر

 

جدا گشت از او کودکی چون پری

به چهره بسان بت آزری

یکی ماه دیدار فرخ پسر

که بر مادر آورد گیتی به سر

چون آن شاه زاده ز مادر بزاد

هم اندر زمان مادرش جان بداد

(نسخۀ فلورانس ، ابیات ۶۶-۶۸)

 

ابیات مربوط به مرگ مادر سیاوش در نسخه‌های دیگر و در ترجمۀ بنداری نیست.

 

۸) گروی زره از سپاهیان تورانی و قاتل سیاوش

 

گروی زره از سپاهیان تورانی و قاتل سیاوش
گروی زره از سپاهیان تورانی و قاتل سیاوش

ابیاتی از داستان سیاوش دربارۀ گروی زره

۸-۱) دعوت کرسیوز از پهلوانان تورانی برای هماوردی با سیاوش

 

به ترکان چنین گفت کز سرکشان

که خواخد که گردد به گیتی نشان

یکی با سیاوش نبرد آورد

سر سرکشان زیر گرد آورد

سراینده بودند لب با گره

به پاسخ بیامد گروی زره

منم – گفت – شایستۀ کارکرد

اگر نیست او را کسی همنبرد

(ابیات ۱۸۱۷-۱۸۲۰)

 

۸-۲) رویارویی سیاوش با دو پهلوان تورانی، دمور و گروی زره

 

از ایشان دو یل باید آراسته

به میدان نبرد مرا خواسته

برفتند پیچان دمور و گروی

سیاوش بدان هر دو بنهاد روی

به بند میان گروی زره

فرو برد چنگال و بر زد گره

ز زین برگرفتش به میدان فگند

نیازش نیامد به بند و کمند

وزان پس بپیچید سوی دمور

گرفتش سر و گردن او به زور

چنان خوار از پشت زین برگرفت

که گردان بماندند زو در شگفت

( ابیات ۱۸۲۴-۱۸۲۹)

 

۸-۳) کشتن سیاوش به دست گروی زره

 

نگه کرد کرسیوز اندر گروی

گروی ستمگر بپیچید روی

بیامد چو پیش سیاوش رسید

جوانمردی و شرم شد ناپدید

بزد دست و آن موی شاهان گرفت

به خواری کشیدش به روی ای شگفت

…..

یکی تشت زرین نهاد از برش

جدا کرد آن سرو سیمین سرش

( ابیات ۲۲۶۶-۲۲۸۴)

 

۹) پیلسم برادر کهتر پیران ویسه

پیلسم با کشتن سیاوش مخالف است.

 

ز پیران یکی بود کهتر به سال

برادر بُد او را و فرخ همال

کجا پیلسم بود نام جوان

یکی پر هنر مرد روشن روان

(ابیات ۲۱۹۴-۲۱۹۵)

 

۱۰) برادران دیگر پیران ویسه، فرشیدورد و لهاک و بارمان نام دارند.

۱۰-۱) فرشید ورد و لهاک

 

بیامد پر از خون دو رخ پیلسم

روان پر زداغ و رخان پر زنم

به نزدیک لهاک و فرشید ورد

بیامد سخن ها  همه یاد کرد

که دوزخ به از تخت افراسیاب

نشاید بر این کشور آرام و خواب

بتازیم و نزدیک پیران شویم

به تیمار و درد اسیران شویم

(ابیات ۲۳۰۹-۲۳۱۲)

 

۱۰-۲) بارمان

 

وزان سوی کرسیوز و بارمان

کشیدند لشکر چو باد دمان

سپهرم بُد و بارمان پیشرو

خبر شد بدیشان ز سالار نو

( ابیات ۶۳۶-۶۳۷)

 

۱۱) طورگ، سردار بزرگ تورانی

این طورگ، سردار تورانی با  طورگ‌، پهلوان بزرگ ایرانی که فرزند شیدسپ و از نسل جمشید است و از نیاکان رستم‌، همنام است‌. در داستان سیاوش هنگامی که زنگۀ شاوران از سوی سیاوش گروگانها ی تورانی را به نزد افراسیاب می برد، طورگ به پیشواز او می‌آید و اورا به نزد افراسیاب می‌برد.

 

بشد زنگه با نامور صد سوار

گروگان ببرد از در شهریار

چو در شهر سالار ترکان رسید

خروش آمد و دیدبانش بدید

پذیره شدش پهلوان بزرگ

کجا نام او بود جنگی طورگ

(ابیات ۱۱۰۴-۱۱۰۶)

 

***

نتیجه گیری

بازخوانی ابیات مربوط به سخنان و کنش‌های شخصیت‌های تورانی در داستان سیاوش‌، نشان می‌دهد که  فردوسی‌، در طرح اندیشۀ ایرانی و بازآفرینی داستان‌های حماسی، باورپذیری و نزدیک شدن به واقعیت را پیش چشم داشته است‌، به گونه‌ای که در معرفی تورانیان‌–دشمنان ایران-‌به جای دیدگاه جزمی و مطلق نگری مبتنی‌بر خط کشی میان خودی و بیگانه و انطباق آن با نیکی و پلیدی، تک تک افراد را– فارغ از پیوستگی قومی‌–‌معرفی کرده و صف بندی نیک و بد را برپایۀ خصال و کردار افراد ترسیم کرده است.

هم چنین، تردیدها و خلجان‌های روحی و به ویژه انگیزه‌های روانی افراد را در برگزیدن این یا آن کرداربخوبی بیان می‌کند، به گونه‌ای که مخاطب شاهنامه خود را با انسان‌هایی واقعی با تمام ویژگی‌ها، فضایل و رذایل معمول انسانی مواجه می‌بیند، اعم از این که این انسان از ایرانیان باشد یا از تورانیان که دشمن ایرانیان به شمار می‌آیند.

 

منابع

۱- اسلامی ندوشن، محمد علی، زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه، نشرآثار، تهران ۱۳۷۶

۲- آیدنلو، سجاد، از اسطوره تا حماسه، نشر سخن، تهران ۱۳۸۸

۳- بهار، مهرداد، ترجمۀ بندهشن، توس، تهران ۱۳۶۹

۴- ثعالبی مرغنی، ابومنصور حسین بن‌ محمد، غرراخبار ملوک فرس و سیرهم، به کوشش ه. زوتنبرگ‌، پاریس‌، ۱۹۰۰ میلادی

۵- خالقی مطلق، جلال‌، فردوسی و شاهنامه سرایی‌، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تهران ۱۳۹۰

۶- رستگار فسایی، منصور، فرهنگ نام های شاهنامه، پژوهشگاه علوم انسانی، تهران، ۱۳۸۸

۷- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران ۱۳۸۶

۸- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه از دستنویس موزۀ فلورانس، به قلم عزیزالله جوینی، ج ۴، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۸۴

۹- کزّازی، میرجلال الدین، از گونه‌ای دیگر جستارهایی در فرهنگ و ادب ایران، نشر مرکز، تهران، ۱۳۸۶

۱۰ – هگل‌، گئورگ ویلهلم فردریش‌، ترجمه یدالله موقن‌، مقالۀ شعر حماسی، مجله نگاه نو، اردیبهشت ۱۳۷۱

 

دکتر اسماعیل امینی